٤٢
"ليس ذلّتی سجنی لعمری انّه عزّ لی بل الذّلّة عمل احبّائی الّذين ينسبون
انفسهم الينا و يتّبعون الشّيطان فی اعمالهم منهم من اخذ الهوی و اعرض
عمّا اُمِر به و منهم من اتّبع الحقّ بالهدی فالّذين ارتکبوا الفحشاء
و تمسّکوا بالدّنيا انّهم ليسوا من اهل البهآء "و همچنين " طوبی لمن تزيّن
بطراز الآداب والاخلاق انّه ممّن نصر ربّه بالعمل الواضح المبين "
و همچنين :" هواللّه تعالی شأنه الحکمة و البيان، حقّ جلّ جلاله از برای
ظهور جواهر معانی از معدن انسانی در هر عصری امينی فرستاده، اسّ
اساس دين اللّه و مذهب اللّه آنکه مذاهب مختلفه و سبل متعدّده را سبب
و علّت بغضا ننمايند. اين اصول و قوانين و راههای محکم متين از مطلع
واحد ظاهر و از مشرق واحد مُشرق و اين اختلافات نظر به مصالح وقت
و زمان و قرون و اعصار بوده. ای اهل توحيد کمر همّت را محکم
نمائيد که شايد جدال و نزاع مذهبی از بين اهل عالم مرتفع شود
و محو گردد حبّاً للّه و لعباده بر اين امر عظيم خطير قيام نمائيد. ضغينه
و بغضای مذهبی ناری است عالم سوز و اطفاء آن بسيار صعب، مگر
يد قدرت الهی ناس را از اين بلای عقيم نجات بخشد. در محاربهء واقعهء
بين دولتين ملاحظه نمائيد، طرفين از مال و جان گذشتند چه مقدار
قريها کَان لم يکن مشاهده شد. مشکوة بيان را اين کلمه به مثابه
مصباح است : ای اهل عالم همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار. به
کمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائيد. قسم به آفتاب
حقيقت، نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد . حقّ آگاه گواهِ اين
٤٣
گفتار بوده و هست، جهد نمائيد تا به اين مقام بلند اعلی که مقام
صيانت و حفظ عالم انسانی است فائز شويد. اين قصد، سلطان مقاصد
و اين امل ، مليک آمال. اميدواريم حقّ ملوک عالم را تأييد فرمايد تا
از تجلّيات انوار آفتاب عدل عالم را منوّر نمايند و مزيّن دارند. گاهی به
لسان شريعت و هنگامی به لسان حقيقت و طريقت نطق نموديم و مقصد
اقصی و غايت قصوی ، ظهور اين مقام بلند اعلی بوده و کفی باللّه
شهيدا .ای دوستان با جميع اهل عالم به روح و ريحان معاشرت نمائيد ،
اگر نزد شما کلمه و يا جوهری است که دون شما از آن محروم، به
لسان محبّت و شفقت القا نمائيد و بنمائيد اگر قبول شد و اثر نمود
مقصد حاصل و الّا او را باو گذاريد و در بارهء او دعا نمائيد نه جفا .
لسان شفقت جذّاب قلوب است و مائدهء روح و به مثابه معانی است
از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و
دانائی. اگراهل توحيد در اعصار اخيره به شريعت غرّا بعد از حضرت
خاتم روح ماسواه فداه عمل می نمودند و به ذيلش تشبّث، بنيان
حصن امر متزعزع نمی شد و مدائن معمور خراب نمی گشت بلکه مدن
و قری به طراز امن و امان مزيّن و فائز. از غفلت و اختلافِ امّت مرحومه
و دخان انفسِ شريره ملّت بيضا تيره و ضعيف مشاهده می شود. اگر
عامل می شدند از انوار آفتاب عدل غافل نمی گشتند. اين مظلوم از اوّل
ايّام الی حين بين ايادی غافلين مبتلا، گاهی به عراق و هنگامی به ادرنه
و از آنجا به عکّا که منفای قاتلين و سارقين بوده، من غير جهت ما را
٤٤
نفی نمودند و از اين سجن اعظم معلوم نيست به کجا و چه جا محلّ
گيريم. العلم عنداللّه ربّ العرش و الثّری و ربّ الکرسيّ الرّ فيع. ما
در هر محلّ باشيم و هر چه بر ما وارد شود بايد اولياء به کمال استقامت
واطمينان به افق اعلی ناظر باشند و به اصلاح عالم و تربيت امم
مشغول گردند. آنچه وارد شده و بشود سبب و علّت ارتفاع کلمهء
توحيد بوده و هست . خذوا امراللّه و تمسّکوا به انّه نزّل من لدن آمر
حکيم. باکمال شفقت و رحمت اهل عالم را بما تنتفع به انفسهم دلالت
کرديم و راه نموديم. قسم به آفتاب حقيقت که از اعلی افق عالم
اشراق نموده، اهل بهاء جز عمار و اصلاح عالم و تهذيب امم
مقصودی نداشته و ندارند، با جميع ناس به صدق و صفا بوده اند،
ظاهرشان عين باطن و باطن نفس ظاهر . حقيقت امر پوشيده و پنهان نه
امام وجوه ظاهر و هويدا، نفس اعمال گواه اين مقال. امروز هر صاحب
بصری از اعمال و آثار به مقصود پی برد و از گفتار و رفتار به مراد اهل
بهاء آگاهی يابد . امواج بحر رحمت الهی به کمال روح ظاهر و امطار
سحاب فضل و عنايتش در کلّ حين نازل. در ايّام توقّف در عراق اين
مظلوم با جميع احزاب بی پرده و حجاب جالس و مؤانس. چه مقدار از
اهل آفاق به نفاق داخل و به وفاق خارج ، باب فضل بر وجوه کلّ
مفتوح، باعاصی و مطيع در ظاهر به يک قسم معاشر که شايد بدکاران به
دريای بخشش بی پايان پی برند. تجلّيات اسم ستّار به قسمی ظاهر که
بدکار گمان می نمود از اخيار محسوب. هيچ قاصدی محروم نماند و هيچ
٤٥
مقبلی ممنوع نه. اعراض و اجتناب ناس را سبب، بعضی از علمای
ايران و اعمال ناشايسته جهّال بوده. مقصود از علما در اين مقامات
نفوسی بوده که ناس را از شاطی بحر احديّه منع نموده اند و الّا عالم
عامل و حکيم عادل به مثابه روحند از برای جسد عالم. طوبی از برای
عالمی که تارکش به تاج عدل مزيّن و هيکلش به طراز انصاف مفتخر.
قلم نصح، دوستان را وصيّت می فرمايد و به محبّت و شفقت و حکمت
و مدارا امر می نمايد . مظلوم امروز مسجون، ناصر او جنود اعمال
و اخلاق بوده، نه صفوف و جنود و تفنگ و توپ. يک عمل پاک عالم
خاک را جنّت عليا نمايد. ای دوستان به اخلاق مرضيّه و اعمال طيّبه
مظلوم را نصرت نمائيد.اليوم هر نفسی ارادهء بلوغ به اعلی المقام
نمايد بايد بما عنده ناظر نباشد بل بما عنداللّه. ليس له ان ينظر الی ما
ينفعه بل الی ما ترتفع به کلمة اللّه المطاعة. قلب بايد از شئونات نفس
و هوی مقدّس باشد، چه که سلاح موحّدين و مقرّبين تقوی اللّه بوده و
هست، اوست درعی که انسان را از سهام بغی و فحشا حفظ می
نمايد. لازال رايت تقوی مظفّر بوده و از اقوی جنود عالم محسوب. بها
فتح المقرّبون مدن القلوب باذن اللّه ربّ الجنود. عالم را ظلمت احاطه
نموده، سراجی که روشنی بخشد حکمت بوده و هست مقتضيات آن
را بايد در جميع احوال ملاحظه نمود و از حکمت ملاحظهء مقامات است
و سخن گفتن باندازه و شأن، و از حکمت حزم است چه که انسان نبايد
هر نفسی هر چه بگويد قبول نمايد. در جميع احوال از حقّ جلّ جلاله
٤٦
بطلبيد عبادش را از رحيق مختوم و انوار اسم قيّوم محروم نفرمايد. يا
احبّاء اللّه انّ قلم الصّدق يوصيکم بالامانة الکبری لعمراللّه نورها اظهر
من نور الشّمس قد خسف کلّ نور عند نورها و ضيائها و اشراقها. از حق
می طلبيم مدن و ديارش را از اشراقات انوار شمس امانت محروم
نفرمايد. جميع را در ليالی و ايّام به امانت و عفّت و صفا و وفا دلالت
نموديم و به اعمال طيّبه و اخلاق مرضيّه وصيّت کرديم. در ليالی و ايّام
صرير قلم مرتفع و لسان ناطق، تا آنکه مقابل سيف، کلمه قائم
و مقابل سطوت، صبر و مقام ظلم تسليم و حين شهادت تفويض. سی
سنه أَو أَزْيد آنچه بر اين حزب مظلوم وارد، صبر نموده اند و به خدا
وا گذاشته اند. هر صاحب عدل و انصاف بر آنچه ذکر شد شهادت داده
و می دهد. اين مظلوم در اين مدّت به مواعظ حسنه و نصايح شافيهء
کافيه تشبّث نمود تا بر کلّ ثابت و واضح شد که اين مظلوم از برای
ظهور کنوز مودعه در نفوس خود را هدف سهام بلايا نموده، نزاع و
جدال شأن درنده های ارض بوده و هست، اعمال پسنديده شأن
انسان. تبارک الرّحمن الّذی خلق الانسان علّمه البيان. بعد از همه
زحمتها نه امرای دولت راضی و نه علمای ملّت. يک نفس يافت نشد که
للّه امام درگاه حضرت پادشاه خلّد اللّه مُلکه کلمه ای بگويد. لن يصيبنا
الّا ما کتب اللّه لنا. به معروف عمل ننمودند و در اظهار منکر کوتاهی
نرفت ، انصاف به مثابه عنقا شد و صدق مانند کبريت احمر. نفسی به
خير تکلّم ننمود. گويا عدل به مثابه اهل حقّ مبغوض عباد و مطرود بلاد
٤٧
گشته. سبحان اللّه در مقدّمهء ارض طاء احدی بما حکم به اللّه تکلّم
ننمود، نظر باظهار قدرت و ابراز خدمت در حضور سلطان خلّداللّه ملکه،
معروف را منکر و مصلح را مفسد گفته اند. امثال آن نفوس
قطره را دريا نمايند و ذرّه را آفتاب، بيت گلين را حصن متين گويند
و از حقّ مبين چشم پوشند. جمعی مصلحين عالم را به تهمت فساد اخذ
نمودند، لعمر اللّه آن نفوس جز عزّت دولت و خدمت ملّت قصدی و
اَملی نداشته و ندارند، للّه گفته و للّه می گويند و فی سبيل اللّه
سالکند. ای دوستان از مقصود عالميان مسئلت نمائيد حضرت سلطان
خلّداللّه ملکه را تأييد فرمايد تا از انوار آفتاب عدل جميع ممالک ايران
به طراز امن و امان مزيّن گردد. از قرار مذکور به صرافت طبع مبارک
بستگان را گشود و مقيّدين را آزادی بخشود . بعضی از امور عرضش
امام وجوه عباد فرض است و اظهارش از سجيّهء ابرار تا اخيار مطّلع
شوند و آگاه گردند، انّه يلهم من يشآء بما اراد و هو المقتدر الآمر العليم
الحکيم. از آن ارض کلمه ای به سمع مظلوم رسيد که فی الحقيقه سبب
حيرت شد. نوّاب والا معتمد الدّوله فرهاد ميرزا، در باره مسجون
فرموده آنچه ذکرش محبوب نه. اين مظلوم با ايشان و امثال ايشان
بسيار کم ملاقات نموده، آنچه در نظر است دو بار در مرغ محلّه
شميران که مقرّ مظلوم بود تشريف آوردند، دفعهء اولی عصر يومی و
ثانی يوم جمعه صبح تشريف آوردند و نزديک مغرب مراجعت فرمودند.
ايشان عالم و آگاهند نبايد به غير حقّ تکلّم نمايند. اگر نفسی خدمت
٤٨
ايشان رسيد اين کلمه را امام وجه از قبل مظلوم مذکور دارد : يا ابن
المَلِک اسئل من حضرتک العدل و الانصاف فی ما ورد علی هذا
المظلوم الغريب. طوبی از برای نفسی که شبهات اهل هوی او را از
اظهار عدل باز نداشت و از انوار نيّر انصاف محروم ننمود . يا اولياء
اللّه فی آخرالقول نوصيکم مرّة اخری بالعفّة و الامانة والدّيانة و
الصّدق و الصّفاء ضعوا المنکر و خذوا المعروف هذا ما امرتم به فی
کتاب اللّه العليم الحکيم طوبی للعاملين . در اين حين قلم نوحه می نمايد
و می گويد يا اولياء اللّه به افق راستی ناظر باشيد و از دونش فارغ و
منقطع و آزاد لاحول و لا قوّة الّا باللّه."