|
صفحات ۱-۱۵
١
|
|
|
1 |
الباب المَذکُورُ فی بَيانِ اَنَّ العباد لَن يَصِلُوا إلی شاطِئِ بَحرِ
العِرفانِ إلّا بِالانقِطاعِ الصِّرفِ عَن کُلِّ مَن فِی السَّمواتِ و
الاَرضِ. قَدِّسُوا اَنفُسَکُم يا اَهلَ الاَرضِ لَعَلَّ تَصِلُنَّ إلی المقامِ
الَّذی قَدَّر اللّهُ لَکُم و تَدخُلُنَّ فی سُرادقٍ جَعَلهُ اللّهُ فی سَماء البَيانِ مَرفوعاً.
|
2 |
جوهر اين باب آنکه سالکين سبيل ايمان و طالبين کؤوس
ايقان بايد نفوس خود را از جميع شئونات عرضيّه پاک و
مقدّس نمايند، يعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از
ظنونات متعلّقه به سُبُحات جلال و روح را از تعلّق به اسباب
ظاهره و چشم را از ملاحظه کلمات فانيه و متوکّلين
علی اللّه و متوسّلين اليه سالک شوند تا آنکه قابل تجلّيات
۲
اشراقات شموس علم و عرفان الهی و محلّ ظهورات فيوضات
غيب نامتناهی گردند . زيرا اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و
افعال عباد را از عالِم و جاهل ميزان معرفت حقّ و اوليای او
قرار دهد هرگز به رضوان معرفت ربّ العزّه داخل نشود و به
سر منزل بقا نرسد و از جام قُرب و رضا مرزوق نگردد.
|
3 |
ناظر به ايّام قبل شويد که چقدر مردم از اعالی و ادانی
هميشه منتظر ظهورات احديّه در هياکل قدسيّه بودهاند به
قسمی که در جميع اوقات و اوان مترصّد و منتظر بودند و
دعاها و تضرّع ها می نمودند که شايد نسيم رحمت الهيّه به
وزيدن آيد و جمال موعود از سرادق غيب به عرصه ظهور
قدم گذارد. و چون ابواب عنايت مفتوح می گرديد و غمام
مکرمت مرتفع و شمس غيب از افق قدرت ظاهر می شد جميع
تکذيب می نمودند و از لقاء او که عين لقاءاللّه است احتراز
می جستند چنانچه تفصيل آن در جميع کتب سماويّه مذکور و
مسطور است.
|
4 |
حال قدری تأمّل نمائيد که سبب اعتراض ناس
بعد از طلب و آمال ايشان چه بود. و به قسمی هم اعتراض
می نمودند که زبان و بيان و تقرير و تحرير همه از ذکر آن
عاجز و قاصر است. و احدی از مظاهر قدسيّه و مطالع احديّه
ظاهر نشد مگر آنکه به اعتراض و انکار و احتجاج ناس مبتلا
٣
گشت. چنانچه می فرمايد: "يا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما يأتيهِمْ مِن
رَسُولٍ إلّا کَانُوا بِهِ يَستَهزِؤونَ."
و در مقام ديگر می فرمايد:
"وَ هَمَّتْ کلُّ اُمّةٍ بِرَسولِهِم لِيَأخُذوهُ وَ جادَلُوا بِالباطل
لِيُدحِضوا بِهِ الحَقّ."
|
5 |
و همچنين کلمات منزله که از غمام
قدرت صمدانيّه و سماء عزّت ربّانيّه نازل شده زياده از حدّ
احصاء و احاطه عباد است و اولوا الأفئده و صاحبان بصر را
سوره هود کفايت می کند. قدری در آن سوره مبارکه تأمّل
فرمائيد و به فطرت اصليّه تدبّر نمائيد تا قدری بر بدائع امور
انبياء و ردّ و تکذيب کلمات نفی اطّلاع يابيد، شايد ناس را
از موطن غفلت نفسانيّه به آشيان وحدت و معرفت الهيّه پرواز
دهيد و از زلال حکمت لايزال و اثمار شجره علم ذی الجلال
بياشاميد و مرزوق گرديد. اين است نصيب انفس مجرّده از
مائده منزله قدسيّه باقيه.
|
6 |
اگر بر ابتلای انبياء و علّت و
سبب اعتراضات عباد بر آن شموس هويّه آگاه شويد بر
اکثری از امور اطّلاع يابيد و ديگر هر چه اعتراضات مردم را
بر مشارق شموس صفات احديّه بيشتر ملاحظه کنيد در دين
خود و امراللّه محکم تر و راسخ تر شويد. لهذا بعضی از
حکايات انبياء مجملاً در اين الواح ذکر می شود تا معلوم
شود و مبرهن آيد که در جميع اعصار و اقران بر مظاهر قدرت
٤
و مطالع عزّت وارد می آوردند آنچه را که قلم از ذکرش خجل و
منفعل است. شايد اين اذکار سبب شود که بعضی از ناس از
اعراض و اعتراض علماء و جهّال عصر مضطرب نشوند و بلکه
بر ايقان و اطمينانشان بيفزايد.
|
7 |
و از جمله انبياء نوح بود
که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را به وادی ايمن روح
دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود. و در هر يوم به
قدری ايذاء و اذيّت بر آن وجود مبارک وارد می آوردند که
يقين بر هلاکت او می نمودند. و چه مراتب سخريّه و استهزاء و
کنايه که بر آن حضرت وارد شد چنانچه می فرمايد: "و کُلَّمَا
مَرَّ عَلَيهِ مَلَأٌ مِن قَومِهِ سَخِرُوا مِنهُ قَالَ اِن تَسخَرُوا مِنَّا
فَإنَّا نَسخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسخَرُونَ فَسَوفَ تَعلَمُونَ."
و بعد از
مدّت ها چند مرتبه وعده انزال نصر به اصحاب خود
فرمودند به وعده معيّن و در هر مرتبه بدا شد. و بعضی از
آن اصحاب معدوده به علّت ظهور بدا اعراض می نمودند چنانچه
تفصيل آن در اکثر کتب مشهوره ثبت شده و البتّه بنظر عالی
رسيده يا می رسد. تا آنکه باقی نماند از برای آن حضرت مگر
چهل نفس و يا هفتاد و دو نفس چنانچه در کتب و اخبار
مذکور است. تا آنکه بالاخره نداء "رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ
مِنَ الکافِرينَ دَيَّاراً"
از جان بر کشيد.
|
8 |
حال قدری تأمّل بايد
۵
که سبب چه بود در اين مدّت آن عباد به اين قسم اعتراض
نمودند و احتراز جستند و از قميص نفی به خلع اثبات مفتخر
و فائز نشدند؟ و ديگر چرا در وعده های الهی بدا شد که
سبب ادبار بعضی مقبلين شود؟ بسيار تأمّل بايد تا بر اسرار
امور غيبی واقف شويد و از طيب معنوی گلستان حقيقی بوئی
بريد و تصديق نمائيد که امتحانات الهيّه هميشه در ما بين
عباد او بوده و خواهد بود تا نور از ظلمت و صدق از کذب
و حقّ از باطل و هدايت از ضلالت و سعادت از شقاوت و خار
از گل ممتاز و معلوم شود. چنانچه فرمود: "الم اَحَسِبَ النَّاسُ
اَن يُترکُوا اَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ."
|
9 |
و بعد از نوح
جمال هود از مَشرق ابداع مُشرق شد و قريب هفتصد سنه اَو
ازيد به اختلاف اقوال، مردم را به رضوان قرب ذی الجلال
دعوت نمود. و چه مقدار بلايا که به مثل غيث هاطل بر آن
حضرت باريد تا آنکه کثرت دعوت سبب کثرت اعراض شد
و شدّت اهتمام علّت شدّت اغماض گرديد. "وَ لا يَزيدُ
الکَافِرينَ کُفْرُهُم إلّا خَسَاراً. "
|
10 |
و بعد هيکل صالحی از رضوان
غيبی معنوی قدم بيرون نهاد و عباد را به شريعه قرب باقيه
دعوت نمود و صد سنه اَو ازيد امر به اوامر الهی و نهی از
مناهی می فرمود، ثمری نبخشيد و اثری ظاهر نيامد. و چند
٦
مرتبه غيبت اختيار فرمود. با آنکه آن جمال ازلی ناس را جز
به مدينه احديّه دعوت نمی نمود. چنانچه می فرمايد: "و إلی
ثَمُودَ اَخَاهُم صَالِحاً قَالَ يا قَومِ اعبُدُوا اللّه مَا لَکُم مِنْ
إلهٍ غَيرُهُ " إلی آخرالقول : "قَالُوا يَا صَالِحُ قَد کُنتَ فيِنَا
مرجُوّاً قَبلَ هَذَا اَتَنهَانَا اَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤنَا
و إنّنا لَفِی شَکٍّ مِمّا تَدعُونا إلَيهِ مُريبٍ."
و هيچ فائده نبخشيد تا
آنکه به صيحه ای جميع به نار راجع شدند.
|
11 |
و بعد جمال خليل کشف نقاب نمود
و عَلَم هُدی مرتفع شد و اهل ارض را به نور تقی دعوت
فرمود. هر چه مبالغه در نصيحت فرمود جز حسد ثمری نياورد
و غير غفلت حاصلی نبخشيد إلّا الّذينَ هُم انقَطعُوا بکُلِّهِم إلی
اللّه و عَرَجُوا بِجَنَاحی الإيقان إلی مَقامٍ جَعَلهُ اللّه عن الاِدراکِ
مَرفوعاً. و تفصيل آن حضرت مشهور است که چه مقدار اعداء
احاطه نمودند تا آنکه نار حسد و اعراض افروخته شد. و بعد
از حکايت نار، آن سراج الهی را از بلد اخراج نمودند چنانچه
در همه رسائل و کتب مذکور است.
|
12 |
و بعد زمان او منقضی
شد تا نوبت به موسی رسيد و آن حضرت به عصای امر و
بيضای معرفت از فاران محبّت الهيّه با ثعبان قدرت و شوکت
صمدانيّه از سينای نور به عرصه ظهور ظاهر شد و جميع من
فی الملک را به ملکوت بقا و اثمار شجره وفا دعوت نمود. و
٧
شنيده شد که فرعون و ملأ او چه اعتراض ها نمودند و چه
مقدار احجار ظنونات از انفس مشرکه بر آن شجره طيّبه
وارد آمد. تا به حدّی که فرعون و ملأ او همّت گماشتند که
آن نار سدره ربّانيّه را از ماء تکذيب و اعراض افسرده و
مخمود نمايند. و غافل از اينکه نار حکمت الهيّه از آب عنصری
افسرده نشود و سراج قدرت ربّانيّه از بادهای مخالف
خاموشی نپذيرد. بلکه در اين مقام ماء سبب اشتعال شود و
باد علّت حفظ لَو انتُم بِالبَصَرِ الحَديد تَنظُرُون وَفی رِضَی اللّهِ
تَسلُکُونَ. و چه بيانی خوش فرمود مؤمن آل فرعون چنانچه
حکايت او را ربّ العزّه برای حبيب خود می فرمايد: "و قَالَ
رَجُلٌ مُؤمِنٌ مِن آلِ فِرعَونَ يَکتُمُ إيمَانَهُ اَتَقْتُلُونَ رَجُلاً اَن
يَقُولَ رَبِّی اللّهُ وَ قَد جَاءَکُم بِالبيِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ و إن يَکُ
کَاذباً فَعَلَيهِ کَذِبُهُ و إن يَکُ صَادِقاً يُصِبکُمْ بَعضُ الّذی
يَعِدُکُم إنّ اللّه لا يَهْدِی مَن هُوَ مُسرِفٌ کذّابٌ."
و بالاخره
امر به جائی کشيد که همين مؤمن را به نهايت عذاب شهيد
نمودند. اَلا لعنةُاللّه عَلی القَوم الظّالِمينَ.
|
13 |
حال قدری در اين
امورات تأمّل فرمائيد که چه سبب اين گونه اختلافات بوده که
هر ظهور حقّی که در امکان از افق لامکان ظاهر می شد اين
گونه فساد و اغتشاش و ظلم و انقلاب در اطراف عالم ظاهر
٨
و هويدا می گشت؟ با اينکه جميع انبياء در حين ظهور خود
مردم را بشارت می دادند به نبيّ بعد و علامتی از برای ظهور
بعد ذکر می فرمودند چنانچه در همه کتب مسطور است. با
وجود طلب و انتظار ناس به مظاهر قدسيّه و ذکر علامات در
کتب، چرا بايد اين گونه امور در عالم رو دهد که جميع انبياء
و اصفياء را در هر عهد و عصر اين گونه ظلم و جبر و تعدّی
نمايند؟ چنانچه می فرمايد: "اَفَکُلَّما جَاءَکُم رَسُولٌ بِمَا لا
تَهوی اَنفُسُکُم استَکبَرتُم فَفَريقاً کذّبتُم وفَريقاً تَقتُلُونَ."
می فرمايد هر زمان و عهد که آمد به سوی شما رسولی از
جانب پروردگار به غير هوای نفس شما، تکبّر نموديد و موقن
نشديد و گروهی از آن انبياء را تکذيب نموديد و گروهی را
می کشتيد.
|
14 |
آخر تأمّل فرمائيد که سبب اين افعال چه بود که
به اين قسم با طلعات جمال ذی الجلال سلوک می نمودند؟ و
هر چه که در آن ازمنه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود حال
هم سبب اغفال اين عباد شده. و اگر بگوئيم حجج الهيّه کامل
و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد شد، اين کفری است
صراح. لأجل آنکه اين به غايت از فيض فيّاض دور است و از
رحمت منبسطه بعيد که نفسی را از ميان جميع عباد برگزيند
برای هدايت خلق خود و به او حجّت کافيه وافيه عطا
۹
نفرمايد و مع ذلک خلق را از عدم اقبال به او معذّب فرمايد.
بلکه لم يزل جود سلطان وجود بر همه ممکنات به ظهور
مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نيست که فيض او
منقطع شود و يا آنکه امطار رحمت از غمام عنايت او ممنوع
گردد. پس نيست اين امورات محدَثه مگر از انفس محدوده
که در وادی کبر و غرور حرکت می نمايند و در صحراهای بُعد
سير می نمايند و به ظنونات خود و هر چه از علمای خود
شنيدهاند همان را تأسّی می نمايند. لهذا غير از اعراض امری
ندارند و جز اغماض حاصلی نخواهند. و اين معلوم است نزد
هر ذی بصری که اگر اين عباد در ظهور هر يک از مظاهر
شمس حقيقت چشم و گوش و قلب را از آنچه ديده و شنيده
و ادراک نموده پاک و مقدّس می نمودند البتّه از جمال الهی
محروم نمی ماندند و از حرم قرب و وصال مطالع قدسيّه ممنوع
نمی گشتند. و چون در هر زمان حجّت را به معرفت خود که از
علمای خود شنيده بودند ميزان می نمودند و به عقول ضعيفه
آنها موافق نمی آمد لهذا از اين گونه امور غير مرضيّه از ايشان
در عالم ظهور به ظهور می آمد.
|
15 |
و در همه اوقات سبب صدّ
عباد و منع ايشان از شاطی بحر احديّه علمای عصر بودهاند
که زمام آن مردم در کف کفايت ايشان بود. و ايشان هم
بعضی نظر به حبّ رياست و بعضی از عدم علم و معرفت، ناس
١٠
را منع می نمودند. چنانچه همه انبياء به اذن و اجازه علمای
عصر سلسبيل شهادت را نوشيدند و به اعلی افق عزّت پرواز
نمودند. چه ظلم ها که از رؤسای عهد و علمای عصر بر
سلاطين وجود و جواهر مقصود وارد شد. و به اين ايّام
محدوده فانيه قانع شدند و از ملک لا يفنی باز ماندند چنانچه
چشم را از مشاهده انوار جمال محبوب بی نصيب نمودند و
گوش را از بدائع نغمات ورقاء مقصود محروم ساختند. اين
است که در جميع کتب سماويّه ذکر احوال علمای هر عصر
شده، چنانچه می فرمايد: "يَا اَهلَ الکِتابِ لِمَ تَکفُرُونَ بآياتِ
اللّه وَ اَنتُم تَشهَدُونَ."
و همچنين می فرمايد: "يا اَهلَ الکِتابِ
لِمَ تَلبِسُونَ الحَقَّ بِالباطِل وَتکتُمُونَ الحَقَّ وَاَنتُم تعلمُونَ"
و در مقام ديگر می فرمايد: "قُل يَا اَهلَ الکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن
سَبِيلِ اللّهِ."
و اين معلوم است که اهل کتابی که صدّ نمودهاند
مردم را از صراط مستقيم، علمای آن عهد بودهاند چنانچه
اسم و رسم جميع در کتب مذکور است و از اکثر آيات و
اخبار مستفاد می شود لَو اَنتُم بِطَرفِ اللّه تَنظُرُونَ.
|
16 |
پس قدری
به ديده بصيرت الهيّه در آفاق علم ربّانی و انفس کلمات
تامّه صمدانيّه تعقّل فرمائيد تا جميع اسرار حکمت روحانيّه
بی سبحات جلال از خلف سرادق فضل و افضال ظاهر و هويدا
١١
شود. و کلّيّه اعتراض مردم و احتجاجات ايشان از عدم
ادراک و عرفان حاصل شده. مثلاً بياناتی که طلعات جمال حقّ
در علامات ظهور بعد فرمودند آن بيانات را ادراک ننمودند و
يه حقيقت آن واصل نشدند لهذا عَلَم فساد برافراختند و
رايات فتنه برپا نمودند. و اين معلوم است که تأويل کلمات
حمامات ازليّه را جز هياکل ازليّه ادراک ننمايند و نغمات ورقاء
معنويّه را جز سامعه اهل بقا نشنود. هرگز قبطی ظلم از
شراب سبطی عدل نصيب ندارد و فرعون کفر از بيضای موسی
اطّلاع نيابد. چنانچه می فرمايد: "وَمَا يَعلَمُ تأويلَهُ إلّا اللّهُ و
الرّاسِخُونَ فِی العِلمِ."
مع ذلک تأويل کتاب را از اهل حجاب
مستفسر شدند و علم را از منبع او اخذ ننمودند.
|
17 |
مثلاً چون
ايّام موسی گذشت و انوار عيسی از فجر روح عالم را
احاطه نمود جميع يهود اعتراض نمودند که آن نفس که در
تورات موعود است بايد مروّج و مکمّل شرايع تورات باشد و
اين جوان ناصری که خود را مسيح اللّه می نامد حکم طلاق و
سبت را که از حکم های اعظم موسی است نسخ نموده. و
ديگر آنکه علائم ظهور هنوز ظاهر نشده چنانچه يهود هنوز
منتظر آن ظهورند که در تورات مذکور است. چقدر از مظاهر
قدس احديّه و مطالع نور ازليّه که بعد از موسی در ابداع
١٢
ظاهر شده و هنوز يهود به حجبات نفسيّه شيطانيّه و ظنونات
افکيّه نفسانيّه محتجب بوده و هستند و منتظرند که هيکل
مجعول با علامات مذکوره که خود ادراک نمودهاند کی ظاهر
خواهد شد. کَذلِکَ اَخَذَهُم اللّه بِذَنبِهم وَاَخَذَعَنهُم رُوح الايمان
وَعَذَّبَهُم بِنَارٍ کانَت فی هاويةِ الجَحيم. و اين نبود مگر از عدم
عرفان يهود عبارات مسطوره در تورات را که در علائم
ظهور بعد نوشته شده. چون به حقيقت آن پی نبردند و به
ظاهر هم چنين امور واقع نشد لهذا از جمال عيسوی محروم
شدند و به لقاءاللّه فائز نگشتند وَکَانُوا مِنَ المُنتَظرينَ. و لم
يزل و لا يزال جميع امم به همين جعليّات افکار نالائقه تمسّک
جسته و از عيون های لطيفه رقيقه جاريه خود را بی بهره و
بی نصيب نمودند.
|
18 |
و در کشف اين اسرار بعضی از عبارات
انبياء، به بدائع نغمات حجازی در الواح مسطوره قبل که
برای يکی از احباب نوشته شده بود مذکور گشت و حال هم
به تغنّيات خوش عراقی نظر به خواهش آن جناب در اين
اوراق مجدّداً ذکر می نمائيم که شايد تشنگان صحراهای بعد را
به بحر قرب دلالت نمايد و گمگشتگان بيابان های هجر و
فراق را به خيام قرب و وصال رساند، تا غمام ضلالت مرتفع
شود و آفتاب جهانتاب هدايت از افق جان طالع گردد. وَ
عَلی اللّهِ اَتَّکِلُ و به اَستَعينُ لَعَلَّ يَجری مِن هَذا القَلَم ما يَحيی به
۱۳
اَفئِدَةُ النّاسِ لِيَقُومَنَّ الکُلُّ عَن مَراقِد غَفلَتِهِم وَ يَسمَعَنَّ
اطوارَ وَرَقاتِ الفردوسِ مِن شَجَرٍ کانَ فی الرَّوضَةِ الاَحَديَّة مِن اَيدِی
القُدرَةِ بإِذنِ اللّهِ مَغْرُوساً.
|
19 |
بر اولی العلم معلوم و واضح بوده که
چون نار محبّت عيسوی حجبات حدود يهود را سوخت و
حکم آن حضرت فی الجمله جريان بر حسب ظاهر يافت،
روزی آن جمال غيبی به بعضی از اصحاب روحانی ذکر فراق
فرمودند و نار اشتياق افروختند و فرمودند که " من می روم و
بعد می آيم"، و در مقام ديگر فرمودند: "من می روم و می آيد
ديگری تا بگويد آنچه من نگفته ام و تمام نمايد آنچه را که
گفته ام."
و اين دو عبارت فی الحقيقه يکی است لَو اَنتُم فِی
مَظاهر التَّوحيد بِعَينِ اللّه تَشهَدُون.
|
20 |
و اگر به ديده بصيرت
معنوی مشاهده شود فی الحقيقه در عهد خاتم، هم کتاب عيسی
و امر او ثابت شد. در مقام اسم که خود حضرت فرمود:
"منم عيسی." و آثار و اخبار و کتاب عيسی را هم تصديق
فرمود که مِن عنداللّه بوده. در اين مقام نه در خودشان فرقی
مشهود و نه در کتابشان غيريّتی ملحوظ زيرا که هر دو قائم
به امراللّه بودند و هم ناطق به ذکر اللّه و کتاب هر دو هم
مُشعر بر اوامر اللّه بود. از اين جهت است که خود عيسی
فرمود: "من می روم و مراجعت می کنم." به مثل شمس که
١٤
اگر شمس اليوم بگويد من شمس يوم قبلم صادق است و
اگر بگويد در حدود يومی که غير آنم صادق است. و همچنين
در ايّام ملاحظه نمائيد که اگر گفته شود که کلّ يک شیءاند
صحيح و صادق است و اگر گفته شود که به حدود اسمی و
رسمی غير هم اند آن هم صادق است. چنانچه می بينی با
اينکه يک شیءاند با وجود اين در هر کدام اسمی ديگر و
خواصّی ديگر و رسمی ديگر ملحوظ می شود که در غير آن
نمی شود. و به همين بيان و قاعده، مقامات تفصيل و فرق و
اتّحاد مظاهر قدسی را ادراک فرمائيد تا تلويحات کلمات آن
مُبدع اسماء و صفات را در مقامات جمع و فرق عارف شوی و
واقف گردی و جواب مسأله خود را در موسوم نمودن آن
جمال ازلی در هر مقام خود را به اسمی و رسمی بتمامه
بيابی.
|
21 |
و بعد اصحاب و تلاميذ آن حضرت استدعا نمودند که
علامت رجعت و ظهور چيست و چه وقت اين ظاهر خواهد
شد؟ و در چند مقام اين سؤال را از آن طلعت بی مثال نمودند و
آن حضرت در هر مقام علامتی ذکر فرمودند چنانچه در
اناجيل اربعه مسطور است.
|
22 |
و اين مظلوم يک فقره آن را ذکر
می نمايم و نعمت های مکنونه سدره مخزونه را لوجه اللّه بر
عباداللّه مبذول می دارم تا هياکل فانيه از اثمار باقيه محروم
نمانند که شايد به رشحی از انهار بی زوال حضرت ذی الجلال
١٥
که در دار السّلام بغداد جاری شده فائز شوند بی آنکه اجر و
مزدی طلب نمايم. "إنَّما نُطعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِيدُ مِنْکُمْ
جَزَاءً و لا شُکُوراً."
و اين طعامی است که ارواح و افئده
منيره به او حيات باقيه يابند و اين همان مائده ای است که
می فرمايد: "رَبَّنا اَنْزلْ عَلَينَا مَائِدةً مِنَ السَّماء."
و اين مائده
هرگز از اهلش مقطوع نشود و نفاد نجويد و در کلّ حين از
شجره فضل می رويد و از سماوات رحمت و عدل نازل
می شود.چنانچه فرموده است: "مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَةٍ
طَيِّبَةٍ اَصلُهَا ثَابِتٌ و فَرعُهَا فِی السَّمَاء تُؤتی اُکُلَها
کُلَّ حِينٍ."
|