چون ما بين خلق و حقّ و حادث و قديم و واجب
و ممکن بهيچوجه رابطه و مناسبت و موافقت و
مشابهت نبوده و نيست ، لهذا در هر عهد و عصر
کينونت ساذجی را در عالم ملک و ملکوت ظاهر
فرمايد و اين لطيفه ربّانی و دقيقه صمدانی را از
دو عنصر خلق فرمايد : عنصر ترابی ظاهری و عنصر
غيبی الهی . و دو مقام در او خلق فرمايد : يک مقام
حقيقت که مقام لاينطق الّا عن اللّه ربّه است ... و
مقام ديگر مقام بشريّت است ... و اين کينونات مجرّده
و حقايق منيره وسايط فيض کلّيّهاند و به هدايت
کبری و ربوبيّت عظمی مبعوث شوند که تا قلوب
مشتاقين و حقايق صافين را بالهامات غيبيّه و
فيوضات لا ريبيّه و نسائم قدسيّه از کدورات عوالم
ملکيّه ساذج و منير گردانند ... تا وديعه الهيّه که
در حقايق مستور و مختفی گشته از حجاب ستر و پردهء
خفا چون اشراق آفتاب نورانی از فجر الهی سر برآرد ...
١٥٩