اين غلام فانی در منتهی مقام حبّ ، دوستان
الهی را ببدايع نصح احديّه و جواهر حکمت سلطان
صمديّه متذکّر مینمايد که شايد نفسی قد مردی و
مردانگی علم نمايد و از قميص غفلت و شهوت
بيرون آيد و چون جمال منير دوست پاک و منير
و مقدّس در ارض حبّ و انقطاع و وُدّ و ارتفاع سير
نمايد . اقلّا اينقدر از انوار صبح جبين و ظهور
يوم مبين اخذ نمايند که ظاهر و باطن خود را متّحد
نمايند . از علوّ تجريد و سموّ توحيد و تنزيه کبری
و تقديس عظمی گذشتيم . حال سعی بليغ و
اهتمام منيع نمايند که اسرار باطن مخالف اعمال
ظاهر و افعال ظاهر معارض اسرار باطن نباشد .
١٩٨