حقّ جلّ ذکره مقدّس است از دنيا و آنچه در
اوست و مقصود از نصر اين نبوده که احدی بنفسی
محاربه و يا مجادله نمايد . سلطان جلال جميع
ارض از برّ و بحر آنرا بيد ملوک گذاشته و ايشانند
مظاهر قدرت الهی علی قدر مراتبهم و اگر در ظلّ
حقّ وارد شوند از حقّ محسوب و من دون ذلک انّ
ربّک لعليم و خبير . و آنچه حقّ جلّ ذکره از برای
خود خواسته قلوب عباد اوست که کنائز وحی صمدانی
و خزائن حبّ الهيّهاند . و لم يزل ارادهء سلطان
لايزال اين بوده که قلوب را از اشارات دنيا و
مافيها و عليها طاهر نمايد تا قابل شوند از برای
انوار تجلّيات مليک اسماء و صفات . پس بايد
در مدينه قلب بيگانه راه نيابد تا دوست بمقرّ
خود شتابد .
٢٥٣