در کلّ احيان کوثر حيوان از قلم رحمن جاری و ساری و لکن نفوس غافله از آن محجوب
و
ممنوع. عجب در اين که مع آنکه حقّ جلّ و عزّ بصر عطا فرموده و شعور عنايت کرده
و ذائقه بخشيده عَذبِ فرُات با ملح اُجاج نزدشان يکسان بوده . بل ثانی ارجح و افضل
، چنانچه به رأی العين مشاهده می شود بحر اعظم را گذاشتهاند و به ماءِ مُنتِن
که در غدَير نفس سالها مانده توجّه نمودهاند.... تميز از ميان مفقود و انصاف
معدوم . قَد اتَّخَذَ کلُّ حزبٍ مِن الاحزابِ اسماً مِنَ الاسماءِ و جَعَلَه
ربّاً لِنفسِه مِن دون اللّه کذلک سَوَّلَت لهم انفسهُم انّ ربَّک لهو العليمُ
الخبير . از حقّ بطلبيد و به کمال عجز و ابتهال معروض داريد که شايد عباد خود را
از يوم خود محروم نفرمايد و به آنچه مقصود بوده فائز گرداند .
١٩٧