زيرا کينونت و حقيقت هر شیء را باسمی از اسمآء تجلّی نمود و
بصفتی از صفات اشراق فرمود مگر انسان را که مظهر کلّ اسمآء و صفات
و مرآت کينونت خود قرار فرمود و باين فضل عظيم و مرحمت قديم خود
اختصاص نمود ولکن اين تجلّيات انوار صبح هدايت و اشراقات انوار شمس
عنايت در حقيقت انسان مستور و محجوبست چنانچه شعله و اشعه و
انوار در حقيقت شمع و سراج مستور است و تابش درخشش آفتاب
جهانتاب در مرايا و مجالی که از زنگ و غبار شئونات بشری تيره و
مظلم گشته مخفی و مهجور است حال اين شمع و سراج را افروزنده
بايد و اين مرايا و مجالی را صيقل دهنده شايد
و واضح است که تا ناری مشتعل ظاهر نشود هرگز سراج نيفروزد و تا
آينه از زنگ و غبار ممتاز نگردد صورت و مثال و تجلّی و اشراق
شمس بی امس در او منطبع نشود و چون مابين خلق و حق و حادث و
قديم و واجب و ممکن بهيچوجه رابطه و مناسبت و موافقت و مشابهت
نبوده و نيست لهذا در هر عهد و عصر کينونت ساذجی را در عالم ملک
و ملکوت ظاهر فرمايد و اين لطيفه ربّانی و دقيقه صمدانی را از دو
عنصر خلق فرمايد عنصر ترابی ظاهری و عنصر غيبی الهی و دو مقام
در او خلق فرمايد يک مقام حقيقت که مقام لا ينطق الّا عن اللّه
ربّه است که در حديث ميفرمايد " لی مع اللّه حالات انا هو و هو
انا الّا انا انا و هوَ هو " و همچنين " قِفْ يا محمّد انت الحبيب
و انت المحبوب " و همچنين ميفرمايد : " لا فرق بينک و بينهم الّا
انّهم عبادک " و مقام ديگر مقام بشريّت است که ميفرمايد : " ما انا
الّا بشر مثلکم " و " قل سبحان ربّی هل کنتُ الّا بشراً رسولاً " و
اين کينونات مجرّده و حقايق منيره وسائط فيض کليّهاند و بهدايت
کبری و ربوبيّت عظمی مبعوث شوند که تا قلوب مشتاقين و حقايق
صافين را بالهامات غيبيّه و فيوضات لا ريبيّه و نسائم قدسيّه از
کدورات عوالم ملکيّه ساذج و منير گردانند و افئده مقرّبين را از
زنگار حدود پاک و منزّه فرمايند تا وديعه الهيّه که در حقايق
مستور و مختفی گشته از حجاب ستر و پردهء خفا چون اشراق آفتاب
نورانی از فجر الهی سر برآرد و علم ظهور بر اتلال قلوب و
افئده برافرازد و از اين کلمات و اشارات معلوم و ثابت شده که
لابُد در عالم ملک و ملکوت بايد کينونت و حقيقتی ظاهر گردد که واسطه
فيض کليّه مظهر اسم الوهيّت و ربوبيّت باشد تا جميع ناس در ظلّ
تربيت آن آفتاب حقيقت تربيت گردند تا باين مقام و رتبه که در
حقايق ايشان مستودع است مشرّف و فائز شوند اينست که در جميع اعهاد و
ازمان انبياء و اولياء با قوّت ربّانی و قدرت صمدانی در ميان ناس
ظاهر گشته و عقل سليم هرگز راضی نشود که نظر ببعضی کلمات که
معانی آن را ادراک ننموده اين باب هدايت را مسدود انگارد و از
برای اين شموس و انوار ابتدا و انتهائی تعقّل نمايد زيرا فيضی
اعظم از اين فيض کليّه نبوده و رحمتی اکبر از اين رحمت منبسطه
الهيّه نخواهد بود و شکّی نيست که اگر در يک آن عنايت و فيض او
از عالم منقطع شود البتّه معدوم گردد لهذا لم يزل ابواب رحمت حق
بر وجه کون و امکان مفتوح بوده و لايزال امطار عنايت و مکرمت از
غمام حقيقت بر اراضی قابليّات و حقايق و اعيان متراکم و مفيض
خواهد بود اينست سنّت خدا من الازل الی الأبد ...