ای محبوب روحی در دل دميدی و مرا از من اخذ نمودی و بعد
مابين مشرکين و مغلّين نمايشی از من گذاشته و جميع بآن ناظر شده
بر اعراض قيام نمودهاند ای محبوب حال خود را بنما و مرا فارغ کن
جواب بشنو نمايشت محبوب جان من است چگونه راضی شوم جز چشمم نبيند
و جز قلبم عارف نشود قسم بجمالم يعنی جمالت که از چشم و دل خود
هم ميخواهم مستور باشی تا چه رسد بعيون غير طاهره وای وای نوبت
جواب باين عبد رسيد لوح تمام شد و مطلب ناگفته و دُرّ ناسفته ماند .