و امّا ما سئلت من الأرواح و اطّلاع بعضها علی بعض بعد صعودها
فاعلم انّ اهل البهآء الّذين استقرّوا علی السّفينة الحمرآء
اولئک يعاشرون و يؤانسون و يجالسون و يطيرون و يقصدون و يصعدون
کانّهم نفس واحدة الا انّهم هم المطّلعون و هم النّاظرون و هم
العارفون کذلک قضی الأمر من لدن عليم حکيم اهل بها که در سفينه
الهيّه ساکنند کلّ از احوال يکديگر مطلع و با هم مأنوس و مصاحب
و معاشر اين مقام منوط بايقان و اعمال نفوس است نفوسی که در يک
درجه واقفند مطّلعند از کميّات و کيفيّات و درائج و مقامات
يکديگر و نفوسی که در تحت اين نفوس واقعند کما هو حقّه بر مراتب
و مقامات نفوس عاليه از خود اطّلاع نيابند لکلّ نصيب عند ربّک
طوبی لنفس توجّه الی اللّه و استقام فی حبّه الی ان طار روحه
اِلی اللّه الملک المقتدر الغفور الرّحيم و امّا ارواح کفّار
لعمری حين الاحتضار يعرفون مافات عنهم و ينوحون و يتضرّعون و
کذلک بعد خروج ارواحهم من ابدانهم اين بسی معلوم و واضح است که
کلّ بعد از موت مطّلع بافعال و اعمال خود خواهند شد قسم بآفتاب
افق اقتدار که اهل حق را در آن حين فرحی دست دهد که ذکر آن ممکن
نه و همچنين اصحاب ضلال را خوف و اضطراب و وحشتی رو نمايد که
فوق آن متصوّر نه نيکوست حال نفسی که رحيق لطيف باقی ايمان را از
يد عنايت و الطاف مالک اديان گرفت و آشاميد ...