و از ذکر اينکه کلّ اشياء آيات الهی بوده توهّم نرود که نعوذ
باللّه خلق از سعيد و شقی و مشرک و موحّد در يک مقامند و يا آنکه
حق جلّ و عزّ را با خلق نسبت و ربط بوده چنانچه بعضی از جهّال
بعد از ارتقاء بسموات اوهام خود توحيد را آن دانستهاند که کلّ
آيات حقّند من غير فرق و از اين رتبه هم بعضی تجاوز نمودهاند و
آيات را شريک و شبيه نمودهاند سبحان اللّه انّه واحِدٌ فی ذاته
و واحدٌ فی صفاته ما سواه معدوم عند تجلّی اسم من اسمائه و ذکر من
اذکاره و کيف نفسه فو اسمی الرّحمن که قلم اعلی از ذکر اين کلمات مضطرب
و متزلزلست از برای قطره فانيه نزد تموّجات بحر اعظم باقی چه
شأن مشاهده ميشود حدوث و عدم را تلقاء قِدم چه ذکری بوده استغفر
الله العظيم از اين چنين عقايد و اذکار بگو ای قوم موهوم را با
قيّوم چه مناسبت و خلق را با حق چه مشابهت که باثر قلم او خلق
شدهاند و اين اثر هم از کلّ مقدّس و منزّه و مبرّا و از اين مقام
گذشته در مقام آيات ملاحظه کن که شمس يکی از آيات الهی است آيا
ميشود او را با ظلمت در يک مقام ملاحظه نمود لا فو نفسه الحق لا
يتکلّم احد بذلک الّا من ضاق قلبه و زاغ بصره بگو در خود ملاحظه
کنيد اظفار و چشم هر دو از شماست آيا اين دو نزد شما در يک رتبه
و يک شأن بوده اگر گفته شود بلی قل کذّبتم بربّی الأبهی چه که
آنرا قطع ميکنيد و اين را مثل جان عزيز داريد تجاوز از رتبه و
مقام جائز نه حفظ مراتب لازم يعنی هر شيئی در مقام خود مشاهده شود بلی وقتی
که شمس اسم مؤثّرم بر کلّ اشياء تجلّی فرمود در هر شیء اثر
و ثمری علی قدر مقدور ظاهر چنانچه ملاحظه ميشود که سمّ با اينکه
مهلک است معذلک در مقام خود اثری و نفعی از او مشهود و اين اثر
در اشياء از اثر اين اسم مبارک است سبحان خالق الاسماء و الصّفات
شجر يابس را بسوزانند و شجره طريّه رطبيّه را در ظلّش مأوی
گيرند و از اثمارش متنعّم شوند در احيان مظاهر الهيّه اکثری از
بريّه بامثال اين کلمات نالايقه ناطق چنانچه در کتب الهيّه و صحف
مُنزله تفصيل آن نازل توحيد آنست که در کلّ آيه تجلّی حق مشاهده
کنند نه آنکه خلق را حق دانند مثلاً تجلّی شمس اسم ربّ را در
کلّ ملاحظه نمائيد چه که در کلّ آثار تجلّی اين اسم مشهود است و
تربيت کلّ منوط باو و تربيت هم دو قسم است يک قسم آن محيط بر کلّ
است و کلّ را تربيت ميفرمايد و رزق ميدهد چنانچه خود را ربّ
العالمين فرموده و قسم ديگر مخصوص بنفوسی است که در ظلّ اين اسم
در اين ظهور اعظم وارد شدهاند ولکن نفوس خارجه از اين مقام محروم
و از مائده احديّه که از سماء فضل اين اسم اعظم نازل ممنوعند چه
نسبت است آن نفوس را مع اين نفوس لو کشف الغطاء لينصعق من فی
الاکوان من مقامات الّذين توجّهوا الی اللّه و انقطعوا فی حبّه
عن العالمين و موحّد در اين دو طايفه تجلّی اين دو اسم را ملاحظه
مينمايد بقسمی که مذکور شد چه که اگر اخذ تجلّی شود کلّ هالک
خواهند بود و همچنين در تجلّی شمس اِسمِ احد ملاحظه کن که بر
کلّ اشراق فرموده يعنی در کلّ آيه توحيد الهی ظاهر چنانچه کلّ
مدلّند بر حق و سلطنت او و وحدت او و قدرت او و اين تجلّی رحمت اوست که سبقت
گرفته کلّ را ولکن نفوس مشرکه از اين تجلّی غافل و از شريعه قرب
و لقا محروم چنانچه مشاهده ميشود جميع ملل مختلفه بوحدانيّت او
مقرّ و بفردانيّت او معترف اگر آيهء توحيد الهی در آن نفوس
نميبود هرگز مُقرّ باين کلمه مبارکهء لا اله الّا هو نبودند
معذلک غافل و بعيدند و عند اللّه از موحّدين محسوب نه چه که
سلطان مجلّی را ادراک ننمودهاند و در مقامی اين تجلّی که در
مشرکين ظاهر اثر اشراق موحّدين است لا يعرف ذلک الّا اولو الالباب
ولکن موحّدين مظاهر اين اسمند در رتبه اوّليّه و ايشانند که
خمر احديّه را از کأس الوهيّه نوشيدند و بشطر اللّه توجّه
نمودهاند کجا است نسبت اين نفوس مقدّسه با آن نفوس بعيده ...