حضرت بهاءالله
مرجع  کتب و آثار بهائی جامعه بين المللی بهائی
 
  مقاله شخصی سيّاح
۱۰۱ :صفحات :ناشر حضرت عبدالبهاء :صاحب اثر
 
 « صفحه بعد |محتويات 
  رفتن به صفحه مورد نظر   اجرا    دريافت‌نسخه نسخه ورد نسخه اکروبات
 صفحه ١-١٧   
      
 

صفحات ۱-۱۷

١
 
هوالله تعالی شأنه العزيز
 
در خصوص شخص معروف به باب و حقيقت احوال اين طايفه روايات مختلفه و تفاصيل متباينه در السن و افواه ناس و صحائف تاريخ و اوراق حوادث ايران و اروپ مندرج است.لکن از تباين و تخالف اقوال و روايات هيچ يک چنانچه بايد اعتماد را نشايد. بعضی بنهايت ذمّ و قدح زبان گشودند و بعضی از اوراق حوادث اجنبيّه در معرض مدح سخنی راندند و حزبی مسموعات خويش را نگاشتند و تعرّضی بذمّ و مدح ننمودند. و چون اين روايات مختلفه در ساير اوراق مذکور و بيانش سبب تطويل، لهذا آنچه تعلّق بتاريخ اين کيفيّت دارد و در اوقات سياحت در جميع ممالک ايران از دور و نزديک بمنتهای تدقيق از خارج و داخل و آشنا و بيگانه جستجو شده و متّفق عليه بی غرضان بوده ، به اختصار مرقوم ميگردد تا تشنگان سر چشمهء معارف را که طالب اطّلاع هر وقايع هستند مختصر معلوماتی از اين قضيّه حاصل گردد . باب جوانی بود تاجر از سلاله طاهره. در سنهء هزار و دويست و سی و پنج، روز اوّل محرّم متولّد و چون بعد از چند سال والدش سيّد محمّد رضا فوت شد، در شيراز در آغوش خالش ميرزا سيّد علی تاجر پرورش يافته، بعد از بلوغ در ابوشهر، اوّل بشراکت خال و بعد مستقّلاً به تجارت مشغول بوده و به حسب آنچه از او مشهود بود مشهور به ٢ تديّن و تعبّد و صلاح و تقوی و باين صفات منظور نظر ناس بوده و در سنه هزار و دويست و شصت در سنّ بيست و پنج در شيراز در روش و حرکت و اطوار و حالات او آثاری نمودار شد که آشکار گرديد شوری در سر و پروازی ديگر در زير پر دارد. آغاز گفتار نمود و مقام بابيّت اظهار و از کلمه بابيّت مراد او چنان بود که من واسطه فيوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پردهء عزّت است و دارندهء کمالات بی حصر و حدّ، به اراده او متحرّکم و به حبل ولايش متمسّک . و در نخستين کتابی که در تفسير سورهء يوسف مرقوم نموده، در جميع مواضع آن خطابهائی به آن شخص غايب که از او مستفيد و مستفيض بوده، نموده و استمداد در تمهيد مبادی خويش جسته و تمنّای فدای جان در سبيل محبّتش نموده، از جمله اين عبارت است :
 
"يا بقيّة اللّه قد فديت بکلّی لک و رضيت السّبّ فی سبيلک و ما تمنّيت الّا القتل فی محبّتک و کفی باللّه العليّ معتصماً قديماً."
 
و همچنين تأليفات کثيره در شرح و تفسير آيات قرانيّه و خطب و مناجات عربيّه نموده تشويق و تحريص بانتظار طلوع آن شخص کرده و اين کتب را صحائف الهاميّه و کلام فطری ناميده و عند التّحقيق معلوم شد که دعوای وحی فرشته نداشته و چون در ميان مردم مشهور بعدم تعليم و تعلّم بوده، در نظر ناس اين قضيّه خارق العاده جلوه کرده، بعضی از ناس باو گرويدند و جمهور انکار شديد اظهار ٣ نمودند و جميع علمای مجتهدين و فقهای معتبرين که صاحب مسند و محراب و منبر بودند بر قلع و قمع او هم عهد و پيمان شدند مگر بعضی از علمای طايفه شيخيّه که معتکف و گوشه نشين و حسب المسلک دائماً در جستجوی شخص عظيم و فريد و امين بودند و به اصطلاح خويش رکن رابع و مرکز سنوح حقايق دين مبين شمرند .
 
از آن جمله ملّا حسين بشروئی و ميرزا احمد ازغندی و ملّا صادق مقدّس و شيخ ابوتراب اشتهاردی و ملاّ يوسف اردبيلی و ملّا جليل ارومی و ملّا مهدی کندی و شيخ سعيد هندی و ملّا علی بسطامی و امثال آنها اقبال به او جستند و به اطراف ايران منتشر شدند و خود باب عزم طواف بيت اللّه نموده، بعداز مراجعت چون خبر ورودش به ابوشهر رسيد گفتگو بسيار شد و جوش و خروش غريبی در شهر شيراز آشکار گشت. جمهور غفير علما به تکفير پرداختند و فتوای قتل و تدمير دادند و حسين خان آجودان باشی را که حاکم فارس بود بر آن داشتند که داعيان باب يعنی ملّا صادق مقدّس را تازيانه زد و با ميرزا محمّد علی بار فروشی و ملّا علی اکبر اردستانی هر سه را محاسن سوزانيده و مهار نموده، در کوچه و بازار گردانيدند و چون علمای ايران مهارت سياسی نداشته، پنداشتند که تشدّد و تعرّض سبب خمودت و خاموشی گردد و بادی قمع و فراموشی، و حال آنکه تعرّض به امور وجدانيّه سبب ثبوت و رسوخ گردد و بادی توجّه انظار و نفوس و اين ٤ قضيّه بکرّات و مرّات بتجربه رسيده، لهذا اين سياست سبب شيوع شد و اکثر ناس به جستجو افتادند .
 
حاکم فارس به صوابديد علما چند سوار فرستاده، باب را احضار و در محضر علما و فضلا توبيخ و عتاب نمود، زبان باز خواست گشود و چون باب ردّ توبيخ نمود و مقاومت عظيم، باشاره رئيس لطمه شديد زدند و اهانت و تحقير نمودند به قسمی که عمّامه از سر بيفتاد و اثر ضرب در چهره نمودار شد . در ختم مجلس قرار مشورت دادند و به ضمانت و کفالت خال حاجی سيّد علی به خانه روانه نمودند و منع از ملاقات خويش و بيگانه .
 
روزی او را در مسجد احضار و اصرار و اجبار بر انکار نمودند. بر سر منبر نوعی تکلّم نمود که سبب سکوت و سکون حاضران و ثبوت و رسوخ تابعان گرديد و همچه گمان بود که مدّعی وساطت فيض از حضرت صاحب الزّمان عليه السّلام است. بعد معلوم و واضح شد که مقصودش بابيّت مدينهء ديگر است و وساطت فيوضات از شخصی ديگر که اوصاف و نعوتش در کتب و صحائف خويش مضمر.
 
باری چنانچه ذکر شد از عدم تجربه و مهارت علما در فنون سياسيّه و تتابع فتاوی گفتگو زياد شد و تعرّض به باب ولوله در ايران انداخت و ٥ سبب ازدياد اشتعال محبّان و اقبال متوقّفان گرديد، چه که از اين وقوعات جستجوی ناس زياد شد و در اطراف ايران بعضی از عباد به او گرويدند و کار اهمّيّت پيدا نمود به قسمی که خاقان مغفور محمّد شاه شخصی را که از مشاهير علما و سادات و مسمّی به سيّد يحيی دارابی بود و محلّ ارادت و اعتماد، تعيين فرمود و اسب و خرجی داد که به شيراز رود و بنفسه فحص اين کيفيّت را نمايد.
 
سيّد مذکور چون به شيراز رسيد به باب سه مرتبه ملاقات نمود. در مجلس اوّل و ثانی به سؤال و جواب گذشت. در مجلس ثالث خواهش تفسير کوثر کرد و چون باب من غير تفکّر و تأمّل تفسيری مفصّل در آن محضر بر کوثر نوشت ، سيّد مذکور شيفته و آشفته او شد و بی ملاحظهء عاقبت و انديشهء نتايج اين محبّت يکسر به بروجرد نزد پدر، سيّد جعفر شهير کشفی شتافت و او را دلالت کرد و با وجود آنکه دانا و زيرک بود و مراعات مقتضيات وقت را می نمود ، تفصيلات خويش را بی خوف و انديشه به ميرزا لطفعلی پيشخدمت نوشت که او خدمت خاقان مغفور عرض کند و خود به اطراف ايران سياحت نمود و در هر شهر و منزلی بر رؤس منابر ناس را بقسمی دعوت نمود که ساير علمای اعلام حکم بجنون نمودند و سحر معلوم شمردند و چون خبر فتاوای علما و فرياد و ولولهء فقها به زنجان رسيد، ملّا محمّد علی زنجانی مجتهد که شخص شاخصی بود و صاحب قول نافذی، يکی از ٦ معتمدين خويش را بجهت فحص اين قضيّه به شيراز فرستاد . آن شخص از تفاصيل وقوعات چنانچه بايد و شايد اطّلاع يافته، با بعضی تآليف مراجعت نمود و چون کيفيّت وقوعات را مجتهد استماع نمود و بر نوشتجات اطّلاع يافت با وجود آنکه عالمی نحرير و متبحّری شهير بود از قضا ديوانه و شيدا شد و در مجلس درس کتب را بر چيد و گفت موسم بهار و باده رسيد و اين عبارت بر زبان راند:" طلب العلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم " و جميع مريدان خويش را بالای منبر دعوت و دلالت نمود و مکتوبی مشعر بر اقرار و اعتراف خويش به باب نوشت. باب در جواب او را به وجوب نماز جمعه دلالت کرد. با وجود آنکه علمای زنجان از دل و جان به وعظ و نصيحت ناس بر خاستند ، چاره نتوانستند. عاقبت به رفتن طهران مجبور گشتند و به حضور خاقان مغفور محمّد شاه شکايت بردند و خواهش احضار ملّا محمّد علی به طهران نمودند. امر پادشاهی به احضار صادر و چون به طهران رسيد، او را در محضر علما حاضر ساختند. بعد از مجادلات و مباحثات بسيار چنين روايت کنند که در آن مجلس چيزی بر او وارد نيامد، لهذا خاقان مرحوم يک عصا و پنجاه تومان باو خرجی داده، اذن مراجعت فرمود. باری شيوع اين خبر در اکناف و اطراف ايران و ورود بعضی مقبلان به فارس، علما ملاحظه فرمودند که کار اهمّيّت پيدا نموده و چاره از ٧ دست رفته، به حبس و ضرب و تعذيب و تفضيح ثمره حاصل نه. حاکم فارس، حسين خان را دلالت نمودند که اگر اين آتش را خاموشی خواهی و اين رخنه و فتور را سدّ محکمی طلبی، علاج فوری و چارهء قطعی قتل باب است و باب جمعيّت زيادی جمع نموده و درخيال خروج. حسين خان، عبدالحميد خان داروغه را امر نمود که در نصف شب بر خانهء خال باب از اطراف هجوم نمايند و او را با جميع تابعان دست بسته حاضر سازند. عبدالحميد خان با جنود در خانه، جز باب و خال و سيّد کاظم زنجانی کسی را نيافت و چون از قضا در آن شب علّت وبا و اشتداد حرارت هوا حسين خان را مجبور فرار نمود ، باب را به شرط خروج از شهر رها کرد. در صبح آن شب باب با سيّد کاظم زنجانی از شيراز قصد اصفهان نمودند و پيش او ورود به اصفهان مکتوبی به معتمد الدّوله حاکم ولايت مرقوم نمود و به اطّلاع حکومت در محلّی مناسب منزل خواست .
 
حاکم محلّ، امام جمعه رامعيّن نمود. چهل روز در آنجا اقامت و روزی بحسب خواهش امام در مجلس بی تامّل تفسير والعصر مرقوم نمود. چون اين خبر به معتمد رسيد، ديدن از او نمود و سؤال از نبّوت خاصّه . جوابی در اثبات نبّوت خاصّه در همان مجلس مرقوم شد . معتمد امر فرمود که جميع علما جمع شوند و در يک محضر با او مناظره نمايند و سؤال و جواب عيناً بدون تحريف به وساطت کاتب مخصوص ٨ خويش ثبت شود تا به طهران ارسال شود و آنچه امر و ارادهء پادشاهی بر آن قرار گيرد، مجری شود. علما اين قضيّه را وهن شريعت شمرده ، نپذيرفتند و محضری ترتيب نموده، بنگاشتند که اگر در امر اشتباهی باشد، احتياج به اجتماع و سؤال و جواب است، ولی چون مخالفت اين شخص به شرع انور، اشهر از آفتاب است، پس اجراء حکم شرع عين صواب است. معتمد خواست که در محضر خويش محفل اجتماع بيارايد تا حقيقت واقع جلوه نمايد و قلوب بياسايد. علمای اعلام و فضلای کرام حقارت شرع مبين را نخواستند و مباحثه و مجادله با جوان تاجری نپسنديدند، مگر علّامهء فهّامه آقا محمّد مهدی و فاضل اشراقيّين ميرزا حسن نوری .
 
مجلس به سؤال بعضی مسائل از فنّ اصول و توضيح و تشريح اقوال ملّاصدرا منتهی شد و چون نتيجه از اين مجلس به جهت حاکم حاصل نشد، حکم شديد و فتوای قويّ علمای اعلام مجری نگشت، بلکه فزع عظيم را تسکين سريع خواست و هجوم عام را منع شديد . لهذا صدور فرمان به ارسال باب به طهران شيوع داد تا حکم فاصلی حصول يابد و با مجتهد باسلی مقاومت تواند. لهذا او را با جمعی سواران خاصّ خويش از اصفهان به خارج فرستاد و چون به مورچه خوار رسيدند به پنهان امر رجوع به اصفهان فرمود و در خلوت سر پوشيدهء خويش مأمن ٩ و مأوی داد و جز خواصّ تابعان و معتمدان معتمد نفسی از باب مطّلع نبود . مدّت چهار ماه بر اين منوال گذشت و معتمد به رحمت يزدان پيوست . گرگين خان برادر زادهء معتمد به وجود باب در خلوت مطّلع و کيفّيت را به وزير اعظم عارض گشت. حاجی ميرزا آقاسی وزير شهير امری صارم صادر نمود و دستور العمل داد که باب را خفيّاً با لباس تبديل در تحت محافظت سواران نصيری به دارالخلافه روانه نمايند و چون به کنار گرد رسيد امری جديد از وزير کبير وارد و قريهء کلين را مقرّ و منزل قرار فرمودند. در مدّت بيست روز در آنجا بود. بعد باب رساله به پيشگاه حضور شهرياری تقديم و به جهت ظهور حقيقت حال خويش خواهش مثول نمود و اسباب حصول فوائد عظيمه شمرد. وزير کبير نپذيرفت و به پيشگاه حضور عرض نمود که موکب همايون در شرف حرکت است و اشتغال به اينگونه امور حال مورث فتور مملکت و شبهه ای نيست که مشاهير علمای دارالخلافه نيز بر وتيرهء علمای اصفهان سلوک نمايند و سبب هيجان عموم گردند و به موجب مذهب امام معصوم خون اين سيّد را هدر بلکه حلال تر از شير مادر دانند و موکب پادشاهی در سفر و حائل و مانعی در نظر نه. شبهه ای نيست که حضور باب باعث فتنهء عظمی و فساد اکبر خواهد شد. لهذا علی العجاله رأی صواب چنان است که در مدّت غيبت موکب سلطان از مقرّ سرير شهرياری اين ١٠ شخص را در قلعهء ماکو مقرّ داد و حصول مثول را معلّق به حين رجوع نمود. مطابق اين رأی مخاطباً للباب دستخطّ اعليحضرت پادشاهی صادر شد و از قرار روايت صورت دستخطّ مختصرش اين است :
 
" بعد الالقاب، چون موکب همايون در جناح حرکت از طهران است، ملاقات بطور شايسته ممکن نه . شما به ماکو رفته، چندی در آنجا توقّف و استراحت نمائيد و به دعاگوئی دولت قاهره مشغول شويد و مقرّر داشتيم که در هر حال مراعات و توقير نمايند و چون از سفر بر گرديم شما را مخصوص خواهيم خواست ."
 
بعد او را با چند سوار از جمله محمّد بيک چپرچی به تبريز و ماکو روانه نمودند. ديگر تابعان باب روايات پيغامهائی کنند که بواسطهء محمّد بيک واقع. از جمله تعهّد شفای پای خاقان مرحوم، لکن بشرط حضور و دفع تسلّط جمهور و منع وزير کبير به تبليغ اين عرايض بحضور پادشاهی چه که خود مدّعی پيری و حاضر مرشدی بود ولی سائرين منکر اين رواياتند .
 
باری از بين راه مکتوبی به وزير اعظم مرقوم داشت که مرا از اصفهان به جهت اجتماع با علما و حصول حکم فاصل احضار نموديد، حال چه شد که اين مقصد عزيز مبدّل به ماکو و تبريز گرديد.
 
١١ هر چند چهل روز در شهر تبريز توقّف نمودند، علمای اعلام تقرّب نفرمودند و ملاقات جائز ندانستند . بعد حرکت به قلعه ماکو دادند. نه ماه در قلعه منيع که در ذروه آن جبل رفيع واقع ، مأوی دادند و علی خان ماکوئی از فرط محبّت به خاندان نبّوت بقدر مقدور رعايت می نمود و بعضی را اذن معاشرت می داد و چون فضلای مجتهدين آذربايجان ملاحظه نمودند که در جميع اطراف تبريز از کثرت ضوضاء رستخيز بر خاسته، از حکومت طلب تعزير تابعان و تبعيد باب به قلعهء چهريق نمودند. لهذا او را به آن قلعه فرستاده، دست يحيی خان کرد سپردند. سبحان اللّه با وجود اين فتاوای علمای عظام و فقهای ذوی الاحترام و اذيّت و زجر شديد از ضرب و نفی و حبس ازجانب حکّام ، اين طايفه روز به روز در تزايد بودند و بحث و جدال به قسمی بود که در جميع اطراف ايران در محافل و مجالس جز اين گفتگو سخنی نبود و رستخير عظيمی بر خاسته، علمای دين مبين در ولوله و عامّهء ناس در فغان و زلزله و محبّين در شعف و هلهله و خود باب اهمّيّتی باين شور و آشوب نداده، در نهايت جذب و وله در اثنای طريق و قلعهء ماکو و چهريق شام و سحر بلکه روز و شب خود را بذکر و فکر و اوصاف و نعوت آن شخص غائب حاضر و منظور ناظر خويش حصر نموده بود، چنانچه ذکری می نمايد که مضمونش اين است:
 
١٢ "اگرچه دريای بلا از هر جهت در تلاطم و سهام قضا در تتابع و ظلمات آلام و محن مستولی بر جان و تن است لکن قلبم بياد روی تو روشن و جانم به بوی خوی تو گلشن است ".
 
خلاصه بعداز سه ماه اقامت در قلعه چهريق اجلّهء علمای تبريز و فضلای آذربايجان به طهران نوشتند و به جهت تهديد و تخويف ناس استدعای سياست شديد در حقّ باب نمودند. وزير کبير حاجی ميرزا آقاسی چون جوش و خروش علمای اعلام را در جميع نواحی ايران مشاهده نمود ناچار همداستان شده، از چهريق به تبريز امر احضار داد. در اثنای مرور به اوروميّه حاکم، ملک قاسم ميرزا، احترام فائقی مجری و هجوم غريبی از اعالی و ادانی هويدا شد، در نهايت احترام حرکت نمودند. و چون باب به تبريز وارد بعد از چند روز در مجلس حکومت حاضر نمودند. از علمای اعلام نظام العلماء و ملّا محمّد ماماقانی و ميرزا احمد امام جمعه و ميرزا علی اصغر شيخ الاسلام و بعضی مجتهدين ديگر حاضر بودند. سؤال از ادّعای باب نمودند، دعوای مهدويّت اظهار کرد که هيجان عظيمی بر پا شد. اجلّه علما بقوّه قاهره از هر طرف احاطه کردند و سطوت تشريع چنان بود که شخص جوان سهل است، کوه البرز مقاومت نمی نمود . برهان طلبيدند، بدون تأمّل تلاوت عبارات ١٣ نمود که اين برهان باقی اعظم است. نکته نحوی گرفتند احتجاج به قرآن نمود و اتيان به مثل منافی قواعد نحو از آن بيان کرد. مجلس متفرّق شد، باب به محلّ خويش رجوع نمود. در آن وقت حکمران آذربايجان وليعهد گردون مهد بودند، در حقّ باب حکمی نفرمودند و تعرّضی نخواستند. علما مصلحت چنين دانستند که لا اقلّ تعزير شديد بايد. قرار بر ضرب شد جماعت فرّاشها قبول ننمودند که اسباب اجرای اين سياست شوند. ميرزا علی اصغر شيخ الاسلام که از اجلّهء سادات بود، به خانه خود برده و به دست خويش چوبکاری نمود. بعد از اين واقعه باب را اعاده به چهريق نمودند و حبس شديد کردند و چون اخبار ضرب و تعزير و سجن و تشديد به اطراف ايران رسيد ، علماء مجتهدين و فقهاء معتبرين که صاحب اقتدار و نفوذ بودند بر قلع و قمع اين طايفه کمر همّت بستند و کمال اهتمام را گماشتند و اعلام حکم نوشتند که اين شخص و پيروان او ضلالت محضند و مضرّت دين و دولت و چون حکّام در ايران استقلاليّت کلّيه داشتند، در بعضی ولايات پيروی فتوی نموده، در استئصال و اضمحلال بابيان همداستان شدند. و لکن خاقان مغفور محمّد شاه در اين قضيّه به تأنّی رفتار می فرمودند که اين جوان از سلالهء پاک است و از خاندان مخاطب لولاک، تا از او امور مغايری که منافی راحت و آسايش عمومی است صادر ١٤ نگردد، حکومت تعرّض ننمايد و آنچه مراجعت از اطراف علمای اعلام نمودند جوابی نفرمودند و يا آنکه امر به تأنّی نمودند.
 
باری در ما بين افاضل علما و اجلّهء فضلاء و علمائی که تابعين باب بودند مخالفت و محاججه و مجادله تزايد نمود، به قسمی که در بعضی ولايات مباهله خواستند و از برای حکّام ولايات نيز اسباب مداخل پيدا شد. شور و آشوبی عظيم بر خاست و چون ناخوشی نقرس شديد بپای پادشاه عارض شده و فکر جهان آرا را مشغول نموده بود، محور رتق و فتق امور، حسن تدبير وزير کبير حاجی ميرزا آقاسی شهير بود و عدم کفايت و قلّت بضاعت او به مثابهء مهر منير، چه که در هر ساعتی رأيی می نمود و حکمی می فرمود ساعتی تأييد فتوای علما ميخواست و قلع و قمع بابيان را لازم می شمرد و وقتی اسناد تعدّی به علما می داد و افراط تعرّض را مخالف انصاف می دانست و آنی عارف می شد و "اين همه آوازها از شه بود" می گفت و "موسيی با موسيی در جنگ شد " بر زبان ميراند و " إنْ هی الّا فتنتک " تلاوت می نمود.
 
باری وزير متلوّن از سوء تدبير در مهامّ امور و عدم ضبط و ربط مصالح جمهور چنان سلوک نمود که در اطراف و اکناف غوغا و ضوضا بر خاست و علمای مشاهير ذوی نفوذ عامّه ناس را امر به تعرّض تابعان باب نمودند و هجوم عمومی شد، علی الخصوص چون ادّعای مهدويّت به سمع فحول ١٥ مجتهدين و علمای متبحّرين رسيد ناله آغاز نمودند و بر منابر نعره و فرياد که از ضروريّات دين و روايات صحيحه مأثوره از ائمّهء طاهرين بلکه اصل اساس اعظم مذهب حضرت جعفر غيبوبت امام معصوم ثانی عشر عليهماالسّلام است. جابلقا چه شد و جابلصا کجا رفت؟ غيبت صغری چه بود، غيبت کبری چه شد؟ اقوال حسين ابن روح چيست و روايت ابن مهزيار چه ؟ پرواز نقبا و نجبا را چه کنيم و فتوح شرق و غرب را چه نمائيم ؟ خر دجّال کجاست و ظهور سفيانی کی؟ علاماتی که در احاديث عترت طاهره است کو و متّفق عليه ملّت باهره کجا ؟ کار از دو شقّ بيرون نيست يا بايد احاديث ائمه اطهار را انکار نمود و از مذهب جعفری بيزار گشت و نصوص صريحه امام را اضغاث احلام شمرد و يا بايد به موجب اصول و فروع مذهب و فصوص و نصوص شرع انور تکفير بلکه تدمير اين شخص را اعظم فريضه دانست. اگر چنانچه چشم از اين اخبار و عقايد صحيحه صريحه مسلّمه بپوشيم، از اسّ اساس مذهب امام معصوم بقيّه نماند. ما نه اهل سنّت هستيم و نه فرقهء عامّه که منتظر وليّ موعود شويم و معتقد مهدی مولود و يا فتوح باب ولايت را جائز دانيم و قائم آل محمّد را دو علامت حائزِ شرط. اوّل سلالهء طاهره و ثانی مؤيّد به آيات باهره. اين عقايد هزار سالهء طايفهء ناجيه اثنی عشريّه را چکنيم و درحقّ علمای متبحّرين و مجتهدين سابقين چه گوئيم ؟ آيا کلّ بر ضلالت بودند و در وادی غوايت سالک گشتند ؟ اين چه دعوی واضح البطلان است و واللّه هذه قاصمة الظّهر . ١٦ ای مردم اين آتش را خاموش و اين اقوال را فراموش کنيد. وا ويلا، وا مذهبا، وا شريعتا. در مجامع و مساجد و منابر و محافل فرياد نمودند و رؤسای بابيها در مقابل رسائلی تأليف نمودند و به حسب فکر خويش اجوبه ترتيب دادند. اگر تفصيل داده شود موجب تطويل خواهد شد، و مقصود بيان تاريخ است نه دلائل تصديق و تکذيب. بعضی از اجوبه مختصرش اين است که برهان را فائق و حجّت را غالب بر روايات دانستند و آن را اصل و اين را فرع شمردند و گفتند اگر فرع مطابق اصل نيايد احتجاج ننمايد و اعتماد نشايد چه که اصل مثبوت را فرع مسموع صلاحيّت معارضه ندارد و محاججه نتواند بلکه در اين مواضع تأويل را حقيقت تنزيل دانستند و جوهر تفسير شمردند. مثلاً سلطنت قائم را به سلطنت معنويّه و فتوحات را به فتوحات مدائن قلوب تأويل نمودند و به مظلوميّت و مغلوبيّت سيّد الشّهدا روح الوجود له الفدا استدلال کردند چه که مظهر حقيقی آيهء مبارکهء " و انّ جُندنا لهم الغالبون " بود. با وجود اين در کمال مظلوميّت جام شهادت نوشيدند و در حال مغلوبيّت کبری غالب براعداء و اعظم جنود ملأ اعلی بودند و همچنين تأليفات کثيرهء باب را با وجود عدم تعلّم تأييدات روح القدس انگاشتند و بعضی روايات متباينه به روايت رجال از کتب استخراج نمودند و احاديثی بر حسب ظاهر مطابق مقاصد خويش روايت کردند و به اخبارات بعضی مشاهير سلف تمسّک جستند و اقبال علمای زاهد گوشه نشين و فضلای دين مبين را دليل قويم فرض نمودند و استقامت و ثبات ١٧ باب را آيت اعظم پنداشتند وخارق عادات نقل نمودند و امثال ذلک که جميع خارج از صدد ماست، لهذا به اختصار گذشتيم .
 « صفحه بعد |محتويات 
 
 

جستجو

صاحبان آثار
حضرت بهاءالله
حضرت باب
حضرت عبدالبهاء

حضرت ولی امرالله
بيت العدل اعظم

مجموعه آثار مباركه

مؤلفين ديگر
عناوين آثار
بترتيب اسم صاحب اثر
بترتيب حروف الفبا
زبانها
فارسی
عربي
English
سايتهای وابسته
عالم بهائی
توجه: دوستان عزيزى كه مايل به كسب اطلاعات بيشترى درباره آئين بهائى هستند ميتوانند به تارنماهاى ذيل مراجعه فرمايند. در اينجا لازم ميدانيم كه توجه دوستان را به اين نكته جلب نمائيم كه ذكر آدرس اين وب سايتها فقط جنبه اطلاعاتى داشته و بدان معنى نيست كه محتويات آنها مورد تاييد و يا تصويب جامعه بين المللى بهائى قرار گرفته است
ارتباط با ما | درباره اين سايت | نقشه سايت | اطلاعات خصوصى | شرايط استفاده
تمام حقوق محفوظ. جامعه بين المللی بهائی  ۲۰۰۸