و چون مناسبت حاصل شد، لهذا موافق چنين ديده شد که بعضی از
تعاليم بهآء اللّه که در صحائف و لوائح مندرج است در اين مقاله نيز
مختصراً مندرج گردد تا اصل اساس و روش و مبادی و بنيان واضح و
عيان شود و اين عبارات از صحائف متعدّده نقل شده، از جمله:
"عاشروا الاديان بالرّوح و الرّيحان ايّاکم ان تأخذکم حميّة الجاهليّة بين
البريّة کلّ بدء من اللّه و يعود اليه، انّه لمبدء الخلق و مرجع العالمين"
و از جمله: " قدمنعتم من الفساد و الجدال فی الصّحف و الا لواح
و ما اريد بذلک الّا علوّکم و سموّکُم يشهد بذلک السّمآء و انجمها
و الشّمس و اشراقها و الاشجار و اوراقها و البحار و امواجها و الارض
و کنوزها، نسئل اللّه ان يمدّ اوليآئه و يؤيّدهم علی ماينبغی لهم فی هذا
المقام المبارک العزيز البديع و نسئله ان يوفّق من فی حولی علی العمل
٩٠
بما امروا به من القلم الاعلی"، و از جمله:" ابهی شجرهء دانش اين کلمهء
عليا است ، همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار ليس الفخر لمن
يحبّ الوطن بل لمن يحبّ العالم "،و از جمله: انّ الّذی ربّی ابنه او
ابناً من الابنآء کانّه ربّی احد ابنآئی عليه بهاءالله و عنايته و رحمته الّتی
سبقت العالمين"، از جمله :"يا اهل بهاء شما مشارق محبّت و مطالع
عنايت الهی بوده و هستيد لسان را به سبّ و لعن احدی ميالائيد و
چشم را از آنچه لايق نيست حفظ نمائيد، آنچه را دارائيد بنمائيد اگر
مقبول افتاد مقصود حاصل و الّا تعرّض باطل ذروه بنفسه مقبلين الی
اللّه المهيمن القيّوم، سبب حزن نشويد تا چه رسد به نزاع و فساد ،
اميد هست در ظلّ سدره عنايت الهيّه تربيت شويد و بما اراد اللّه عامل
گرديد ، همه اوراق يک شجريد و قطرهای يک بحر "، از جمله:" دين
اللّه و مذهب اللّه محض اتّحاد و اتّفاق اهل عالم از سمآء مشيّت مالک
قدم نازل گشته و ظاهر شده، آن را علّت اختلاف و نفاق مکنيد،
سبب اعظم و علّت کبری از برای ظهور و اشراق نيّر اتّحاد دين الهی
و شريعهء ربّانی بوده و نموّ عالم و تربيت امم و اطمينان و راحت من فی
البلاد از اصول و احکام الهی، اوست سبب اعظم از برای اين عطيّهء
کبری، کأس زندگانی بخشد و حيات باقيه عطا فرمايد و نعمت سرمديّه
مبذول دارد، رؤسای ارض، مخصوص مظاهر عدل الهی، در صيانت اين
مقام و علوّ و حفظ آن جهد بليغ بايد مبذول دارند و همچنين آنچه
لازم است تفحّص در احوال رعيّت و اطّلاع بر اعمال و امور هر حزبی
٩١
از احزاب. از مظاهر قدرت الهی يعنی ملوک و رؤسا می طلبيم که همّت
نمايند، شايد اختلاف از ميان بر خيزد و آفاق به نور اتّفاق منوّر شود. بايد
کلّ به آنچه از قلم ذکر جاری شده تمسّک نمايند و عمل کنند. حقّ
شاهد و ذرّات کائنات گواه که آنچه سبب علوّ و سموّ و تربيت و حفظ
و تهذيب اهل ارض است ذکر نموديم، از حقّ می طلبيم عباد را تأييد
نمايد. آنچه اين مظلوم از کلّ طلب می نمايد عدل و انصاف است، به
اصغا اکتفاء ننمايند، در آنچه از اين مظلوم ظاهر شده تفکّر کنند. قسم
به آفتاب بيان که از افق سمآء ملکوت رحمن اشراق نموده، اگرمبيّنی
مشاهده می شد و يا ناطقی ، خود را محلّ شماتت و مفتر يات عباد نمی نموديم." انتهی.
از اين عبارات سر رشتهء اساس و افکار و خطّ حرکت و سلوک و نوايای
اين طايفه بدست می آيد و اگر از روايات و حکايات که در افواه ناس
است اطّلاع به حقيقت اين قضيّه خواهيم از کثرت اختلافات و تباين، حقيقت
به کلّی پوشيده و پنهان گردد، لهذا بهتر اين است که اساس و
مقاصد اين طايفه را از مضامين تعاليم و صحائف و لوائح استنباط
نمود. مأخذ و دلائل و نصوصی اعظم از اين نه، چه که اين اسّ
اساس است و فصل خطاب، به گفتار و رفتار افراد قياس عموم نتوان نمود، چه
که اختلاف شئون از خصائص و لوازم عالم انسان است.
٩٢
باری در بدايت سنهء هزار و دويست و هشتاد و پنج بهاءالله را و جميع
اشخاص که همراه بودند از ادرنه به سجن عکّا نقل نمودند و ميرزا يحيی
را به قلعهء ماغوسا و در آنجا استقرار يافتند. لکن در ايران بعد از
چندی بعضی از اشخاص که در امور بصير بودند و در حسن تدبير
شهير و بر حقيقت وقوعات قديم و حديث مطّلع و خبير، به حضور
حضرت شهرياری عرض نمودند که آنچه تا بحال در حضور همايون
از اين طايفه نقل و روايت شده و ذکر و حکايت رفته يا مبالغه بوده و يا
خود نظر به مقاصد شخصيّه و حصول فوائد ذاتيّه تجسيم امور نموده
اند و اگرچنانچه اعليحضرت شهرياری به نفس نفيس تفتيش امور
فرمايند گمان چنان است که در پيشگاه حضور به وضوح پيوندد که اين
فرقه مقصد دنيوی و مدخلی در امور سياسی ندارند مدار حرکت و
سکون و محور سبک و سلوک محصور بر امور روحانيّه و مقصور بر
حقايق وجدانيّه است، مدخلی به امور حکومت و تعلّقی به دستگاه
سلطنت ندارد، اساس کشف سبحات است و تحقيق اشارات، تربيت
نفوس است و تهذيب اخلاق، تصفيهء قلوب است و نورانيّت به لوامع
اشراق و آنچه سزاوار سدّهء ملوکانی و برازندهء ديهيم جهانبانی است آن
است که جميع رعايا از هر فرقه و آيين در ظلّ ظليل معدلت سلطانی
مظهر بخشايش و در کمال آسايش و کامرانی باشند زيرا سايهء الهی ملجأ
عالميان و ملاذ آدميان است، تخصيص به حز بی نداشته، علی الخصوص
حقيقت حال و کنه مقال اين طايفه مشهود و معلوم گرديده، جميع
٩٣
اوراق و صحائفشان بکرّات و مرّات در دست افتاده و در نزد
حکومت محفوظ و موجود است، اگرچنانچه مطالعه شود حقايق و
بواطن واضح و لائح گردد. مضامين کلّ اين اوراق منع از فساد و
حسن سلوک ميان عباد و اطاعت و انقياد و صداقت و امتثال و تخلّق
به اخلاق ممدوحه و تشويق به اتّصاف فضايل و خصائل حميده است،
قطعياً مدخلی به امور سياسيّه نداشته و تصدّی به آنچه سبب آشوب و
فتنه است ننموده، در اين صورت حکومت عادلانه بهانه نتواند و وسيله ای
بدست ندارد مگر تعرّض به ضمائر و وجدان که از خصائص دل
و جان است و اين قضيّه نيز تعرّض بسيار شد و سعی بی شمار گشت،
چه خونها که ريخته شد و چه سرها که آويخته، هزاران نفوس قتيل
و هزاران نساء و اطفال سرگشته و اسير گشتند. بسا بنيانها که ويران
شد و چه بسيار خانمان و دودمان بزرگان که بی سر و سامان گشت،
چاره ای حاصل نشد و فايده بدست نيامد، اين درد را درمانی و اين
زخم را مرحم آسانی ميسّر نشد. از وظايف و صوالح حکومت،
آزادگی وجدان و آسودگی دل و جان است و درجميع اعصار باعث
ترقّی درجات و استيلآء ساير جهات است . ممالک متمدّنهء سايره اين
تفوّق حاصل ننمود و به اين درجات عاليه نفوذ و اقتدار فائز نگشت
مگر زمانی که منازعهء مذاهب را از ميان برداشت و جميع طوايف را به
ميزان واحد معامله نمود. جميع ، يک قوم و يک حزب و يک نوع و يک
جنس اند . مصلحت عامّه مساوات تامّه است و از اعظم اسباب
٩٤
جهانبانی و اکبر وسائل اتّساع نطاق کشور ستانی، معدلت و مساوات
بين نوع انسانی است و از هر فرقه از اهل آفاق نشانه نفاق ظاهر،
مقتضای حکومت عادله مجازات عاجله است و هر شخصی کمر خدمت
بندد و گوی سبقت برد مستحقّ الطاف جهانبانی و سزاوار عواطف
جليلهء شهرياری است. زمان زمان ديگر و عالم را اقتضا و جلوه ديگر،
تعرّض به طريقه و آئين در هر مملکتی بادی خسران مبين است و توسّل
مابه التّرقّی معدلت و مساوات بين اقوام روی زمين. احتراز و حذر از
احزاب سياسی بايد نمود و خوف و خطر از فرق طبيعی چه که موضوع
افکار آنان تداخل در امور سياسيّه و نمايش است و کردار و رفتارشان
منافی امنيّت و آسايش، لکن اين طايفه در طريقت خويش ثابتند
و در مسلک و آئين راسخ ، متديّن و متمسّکند و متشبّث و متوسّل به
قسمی که جان رايگان نثار نمايند و به حسب مسلک خويش طالب
رضای پروردگار ،جهد بليغ دارند و سعی شديد، جوهر اطاعتند
و صبور در شدّت و مشقّت، هستی خويش را فدا نمايند و ناله وانين بر
نيارند ، آنچه گويند فی الحقيقه راز درون است و آنچه جويند و پويند
به دلالت رهنمون. پس بايد نظر به اساس و رئيس نمود و شیء خسيس را
بهانه نکرد . چون روش و تعاليم و مفاهيم رسآئل و صحائف رئيس
مشهور و معلوم است ، خطّ حرکت اين طايفه چون آفتاب مشهود
و مشهور . و آنچه بايد و شايد از ردع و دفع و قلع و قمع و زجر و قتل
و نفی و ضرب قصور نشد و مقصدی به حصول نرسيد. در ممالک سايره
٩٥
چون تشديد و تعذيب را در چنين مواضع عين تشويق و تحريص
مشاهده نمودند و عدم اعتنا را اثر بيشتر ديدند نائرهء انقلاب را
خاموش تر ساختند. لهذا بکلّی اعلان مساوات حقوق احزاب نمودند و
آزادگی عموم طوايف را گوشزد شرق و غرب کردند. اين داد و فرياد
و ضجيج و اجيج از تحريک واغوا و تشويق و اغرا است. سی سال
است که از آشوب و فتنه خبری نيست و از فساد اثری نه. با وجود
تضاعف نفوس و تزايد و تکاثر اين گروه از کثرت نصائح و ترغيب به
فضائل اين طايفه کلّ در منتهای سکون و رکون، اطاعت را شعار خود
ساخته، در نهايت تسليم و انقياد رعيّت صادق پادشاه هستند، ديگر
حکومت به چه وسيلهء مشروعه تعرّض نمايد و اهانت جايز داند و از اين
گذشته تعرّض به وجدان و عقايد اقوام و تعذيب فرق مختلفهء انام مانع
اتّساع کشور و حائل فتوح ممالک ديگر و حاجز تکثّر رعيّت و مخالف
اساس قويم سلطنت است. حکومت جسيمهء ايران زمانی که تعرّض به
وجدان نداشت طوايف مختلفه در تحت لوای سلطنت کبری داخل و
قائم و اقوام متنوّعه در ظلّ حمايت حکومت عظمی ساکن و خادم
بودند. وسعت مملکت روز به روز تزايد نموده، اغلب قطعهء آسيا در
تحت حکومت عادلهء جهانبانی و اکثر فرق و ملل مختلفه در سلک رعيّت
تاجداری بودند و چون قانون تعرّض بين ساير طوايف به ميان آمد و
اصول مسئوليّت افکار وضع و اساس شد، ممالک وسيعهء سلطنت
ايران تناقص نمود و قطعات کثيره و اقاليم عظيمه از دست رفت تا آنکه
٩٦
به اين درجه رسيد که قطعات جسيمهء توران و آشور و کلدان از دست
رفت. تطويل چه لزوم، حتّی اکثر ممالک خراسان نيز به جهت تعرّض
وجدان و تعصّب حکّام از حوزه حکومت ايران خارج شد، چه که
سبب استقلاليّت افغان و عصيان طوايف ترکمان فی الحقيقه اين قضيّه
بوده و الّا در هيچ عهد و عصری از ايران منفصل نبودند. با وجود
وضوح مضرّت چه لزوم به تعرّض بيچارگان است و اگر ترويج فتوی
خواهيم نفسی از غلّ و زنجير و حدّت شمشير خلاص نخواهد شد چه
که در ايران گذشته از اين طايفه طوايف مختلفه چون متشرّعين و شيخيّه
و صوفيّه و نصيريّه و سايره موجود و هريک تکفير و تفسيق طايفهء
ديگرنمايند ، در اين صورت چه لزوم که حکومت تعرّض اين و آن و پاپی
ضمائر و وجدان رعايا و برايا باشد. کلّ رعيّت پادشاهی و در ظلّ
حمايت تاجداری هستند. هر کس سميع و مطيع، آسوده و مستريح و
هر کس ياغی و طاغی مستحقّ سياست اعليحضرت جهانبانی، علی
الخصوص زمان بکلّی تغيير نموده و حقايق و اعيان تبديل گشته، اين
گونه امور در جميع ممالک مانع نموّ و ترقّی و داعی انحطاط و تدنّی
است. تزلزل شديد که بر ارکان حکومت شرقيّه واقع فی الحقيقه سبب
عظيم و خطب جسيم اين قوانين و اصول تعرّضيّه است و دولتی که مقرّ
حکومتش در اتلانتيک بالتيک، در اقصی قطعهء شماليّه است به سبب
مساوات بين رعايای مختلفه و توحيد حقوق مدنيّت ملل متنوّعه در
قطعات خمسهء عالم مستملکات جسيمه پيدا نموده. جزيرهء صغيرهء
٩٧
اتلانتيک شمالی کجا و قطعهء جسيمهء هندوستان شرقی کجا. آيا بجز
تسويه بين اقوام و احزاب توان استيلا يافت ؟