در ظهور اوّلم بکلمه ثانی از اسمم بر کلّ
ممکنات تجلّی فرمودم ، بشأنی که احدی را مجال
اعراض و اعتراض نبوده . و جميع عباد را برضوان
قدس بی زوالم دعوت فرمودم و بکوثر قدس لايزالم
خواندم . مشاهده شد که چه مقدار ظلم و بغی از
اصحاب ضلال ظاهر بشأنيکه لن يحصيه الّا اللّه .
تا آنکه بالاخره جسد منير مرا در هوا آويختند و
برصاص غلّ و بغضاء مجروح ساختند ، تا آنکه روحم
برفيق اعلی راجع شد و بقميص ابهی ناظر و احدی
تفکّر ننمود که بچه جهت اين ضرّ را از عباد خود
قبول فرمودم ، چه که اگر تفکّر مینمودند در ظهور
ثانيم باسمی از اسمايم از جمالم محتجب نمی ماندند .
٢٢٣