غيب هويّه و ذات احديّه مقدّس از بروز و ظهور
و صعود و نزول و دخول و خروج بوده و متعالی
است از وصف هر واصفی و ادراک هر مُدرکی .
لم يزل در ذات غيب خود بوده و هست و لا يزال
بکينونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود .
لا تُدرِکُه الاَبصار و هُويُدِرکُ الاَبصار و هُو اللّطيف
الخبير . چه ميانه او و ممکنات نسبت و ربط و فصل
و وصل و يا قرب و بعد و جهت و اشاره بهيچوجه
ممکن نه ، زيرا که جميع من فی السّموات و الارض
بکلمه امر او موجود شدند و باراده او که نفس
مشيّت است از عدم و نيستی بحت بات بعرصه
شهود و هستی قدم گذاشتند .
٣٣١