چقدر متحيّر است اين ذرّهء لا شیء از تعمّق
در غمرات لجّه قدس عرفان تو و چه مقدار عاجز
است از تفکّر در قدرت مستودعه در ظهورات صنع
تو . اگر بگويم ببصر در آئی ، بصر خود را نبيند چگونه
تو را بيند . و اگر گويم بقلب ادراک شوی ، قلب
عارف بمقامات تجلّی در خود نشده چگونه تو را عارف
شود . اگر گويم معروفی ، تو مقدّس از عرفان
موجودات بوده ، و اگر بگويم غير معروفی ، تو
مشهورتر از آنی که مستور و غير معروف مانی . اگر
چه لم يزل ابواب فضل و وصل و لقايت بر وجه
ممکنات مفتوح و تجلّيات انوار جمال بی مثالت
بر اعراش وجود از مشهود و مفقود مستوی ، مع ظهور
اين فضل اعظم و عنايت اتمّ اقوم ، شهادت ميدهم
که ساحت جلال قدست از عرفان غير مقدّس بوده
و بساط اجلال انست از ادراک ما سوی منزّه خواهد بود .
٥٢