خواست يزدان از پديداری فرستادگان دو چيز
بود : نخستين رهانيدن مردمان از تيرگی نادانی
و رهنمائی بروشنائی دانائی . دوم آسايش ايشان
و شناختن و دانستن راههای آن . پيمبران چون
پزشکانند که بپرورش گيتی و کسان آن پرداختهاند
تا بدرمان يگانگی بيماری بيگانگی را چاره نمايند .
در کردار و رفتار پزشک جای گفتار نه ، زيرا که او بر
چگونگی کالبد و بيماريهای آن آگاه است و هرگز مرغ
بينش مردمان زمين بفراز آسمان دانش او نرسد .
پس اگر رفتار امروز پزشک را با گذشته يکسان
نبينند جای گفتار نه ، چه که هر روز بيمار را روش
جداگانه سزاوار و همچنين پيمبران يزدان هرگاه
که جهان را بخورشيد تابان دانش درخشان نمودند ،
بهر چه سزاوار آن روز بود مردم را بسوی خداوند يکتا
خواندند و آنها را از تيرگی نادانی بروشنائی دانائی
راه نمودند .
٥٥