لکن جهدی بايد تا از کوی نفس و هوی هجرت نمائی و به حريم عزّ قدس پرواز کنی
و محرم حرم جانان شوی و در دل دوست راه يابی . چه مليح است اين گفتار و چه نيکو
بايد کردار اگر پند دوست بشنوی و در سُبُل رضای او سفر نمائی .... از بادهء حبّ
بنوش و چشم از عالم در پوش ، زيرا
٣٦١
که آنچه بينی ، شود فانی و بگذرد در آنی ، و ما عند الله لَباقی لا يَفنی و
دائم لايَبلی . قدر اين ايّام را دانسته که هميشه وصال ميسّر نشود . بلبل جز در
بهار تغنّی ننمايد و تا گل نبيند به خروش نيايد . آيد وقتی که عندليب ربّانی از
ذکر معانی باز ماند و به شاخسار معنوی پرواز نمايد و به گلزارهای غيب الهی مقرّ
گيرد . به گوش جان بشنو و به تمام قلب اخذ نما . اگر چه به لحن پارسی القا شد و لکن
نوای حجازی در او مکنون گشته و اسرار الهی در او مخزون شده .
٣٦٢