سپاس و ستايش خداوندی را سزاوار که آفرينش را بتوانائی خود از
برهنگی نابودی رهائی داد و بپوشش زندگی سرافرازی بخشيد پس گوهر
پاک مردم را از ميان آفريدگان برگزيد و او را بپوشش بزرگی آرايش
فرمود هر که زنگ خواهش از آئينه دل زدود سزاوار اين پوشش يزدانی
شد و خود را از برهنگی نادانی رهائی داد اين پوشش تن و جان مردمان را بزرگترين
مايه آسايش و پرورش است خوشا روز آنکه بياری خداوند يکتا از
آلايش گيتی و آنچه در او است رهائی يافت و در سايه درخت دانائی
بياسود آوای هزاردستان که بر شاخسار دوستی سرايان است بگوش
دوستان رسيد پس فرمان شد که اين بنده بپاسخ برخی از پرسشها لب
گشايد و آنچه از رازها که نگارش آن شايد آشکار نمايد در آن نامه
دلپسند نگارش رفته بود که کدام از کيش آوران بر ديگری برتری دارد
در اين جا خداوند يگانه ميفرمايد ميان پيمبران جدائی ننهيم چون
خواست همه يکی است و راز همگی يکسان جدائی و برتری ميان ايشان
روا نه پيمبر راستگو خود را بنام پيمبر پيشين خوانده پس چون کسی
بنهان اين گفتار پی نبرد بگفتههای ناشايسته پردازد دانای بينا
را از گفته او لغزش پديدار نشود اگر چه پيدايش ايشان در جهان
يکسان نه و هر يک برفتار و کردار جداگانه پديدار و در ميان خردی
و بزرگی نمودار ولی ايشان مانند ماه تابان است چنانچه او هر گاهی
بنمايش جداگانه پديدار با آنکه هيچ گاهی او را کاهش و نيستی نه
پس دانسته شد که اين نه بيشی و کمی است ولی جهان ناپايدار
شايسته اينگونه رفتار است چه هر گاه که خداوند بيمانند پيمبری را
بسوی مردمان فرستاد بگفتار و رفتاری که سزاوار آن روز بود نمودار
شد خواست يزدان از پديداری فرستادگان دو چيز بود نخستين رهانيدن
مردمان از تيرگی نادانی و رهنمائی بروشنائی دانائی دويم آسايش
ايشان و شناختن و دانستن راههای آن پيمبران چون پزشکانند که
به پرورش گيتی و کسان آن پرداختهاند تا بدرمان
يگانگی بيماری بيگانگی را چاره نمايند در کردار و رفتار پزشک جای
گفتار نه زيرا که او بر چگونگی کالبد و بيماريهای آن آگاه است و
هرگز مرغ بينش مردمان زمين بفراز آسمان دانش او نرسد پس اگر
رفتار امروز پزشک را با گذشته يکسان نبينند جای گفتار نه چه که
هر روز بيمار را روش جداگانه سزاوار و همچنين پيمبران يزدان هر
گاه که جهان را بخورشيد تابانِ دانش درخشان نمودند بهر چه سزاوار
آن روز بود مردم را بسوی خداوند يکتا خواندند و آنها را از تيرگی
نادانی بروشنائی دانائی راه نمودند پس بايد ديده مردم دانا بر
راز درون ايشان نگران باشد چه که همگی را خواست يکی بوده و آن
راهنمائی گمگشتگان و آسودگی درماندگان است ...