حضرت بهاءالله
مرجع  کتب و آثار بهائی جامعه بين المللی بهائی
 
  کتاب ايقان
۱۷۹ :صفحات مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، هوفمايم، آلمان :ناشر حضرت بهاءالله :صاحب اثر
 
 « صفحه بعد |محتوياتصفحه قبل » 
  رفتن به صفحه مورد نظر   اجرا    دريافت‌نسخه نسخه ورد نسخه اکروبات
 صفحه ٦٢-٧٥   
      
 

صفحات ۶۲-۷۵

٦٢
102
البابُ المذکورُ فی بَيانِ اَنَّ شمسَ الحقيقةِ وَ مظهَرَ نفسِ اللّهِ لَيَکُونَنَّ سُلطاناً عَلی مَن فِی السَّمواتِ و الاَرضِ و إن لَنْ يُطيعَهُ اَحدٌمن اهلِ الاَرضِ و غَنيّاً عن کُلِّ مَنْ فِی المُلکِ و إن لَم يَکُنْ عِندَهُ دينار. کَذلِکَ نُظهِرُ لَکَ من اسرارِ الاَمرِ و نُلقی عَلَيکَ مِن جواهِرِالحکمَةِ لِتَطيرَنَّ بِجَناحَی الاِنقطاعِ فِی الهَواء الَّذی کانَ عَنِ الاَبصارِ مَستوراً.

103
لطائف و جواهر اين باب آنکه بر صاحبان نفوس زکيّه و مرايای قدسيّه مبرهن و واضح شود که شموس حقيقت و مرايای احديّت در هر عصر و زمان که از خيام غيب هويّه به عالم شهاده ظهور می فرمايند برای تربيت ممکنات و ابلاغ فيض بر همه موجودات، با سلطنتی قاهر و سطوتی غالب ظاهر می شوند. چه که اين جواهر مخزونه و کنوز غيبيّه ۶۳ مکنونه محلّ ظهور يَفعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ وَ يَحکُمُ ما يُريد اند.

104
و بر اولی العلم و افئده منيره واضح است که غيب هويّه و ذات احديّه مقدّس از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده و متعالی است از وصف هر واصفی و ادراک هر مُدرکی. لم يزل در ذات خود غيب بوده و هست و لايزال به کينونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود. " لا تُدرکُهُ الاَبصَارُ و هُوَ يُدرِکُ الاَبصارَ و هُوَ اللَّطيفُ الخبيرُ" ۱ چه ميان او و ممکنات، نسبت و ربط و فصل و وصل و يا قرب و بُعد و جهت و اشاره به هيچ وجه ممکن نه زيرا که جميع من فی السّموات و الارض به کلمه امر او موجود شدند و به اراده او که نفس مشيّت است از عدم و نيستی بحت بات به عرصه شهود و هستی قدم گذاشتند.

105
سبحان اللّه، بلکه ميانه ممکنات و کلمه او هم نسبت و ربطی نبوده و نخواهد بود. "وَ يُحَذّرُکُم اللّهُ نَفسَهُ" ۲ بر اين مطلب برهانی است واضح "وَ کانَ اللّهُ وَ لَم يَکُن مَعَهُ من شَيْءٍ " دليلی است لائح. چنانچه جميع انبياء و اوصياء و علماء و عرفاء و حکماء بر عدم بلوغ معرفت آن جوهر الجواهر و بر عجز از عرفان و وصول آن حقيقة الحقائق مقرّ و مذعن اند.

106
و چون ابواب عرفان ذات ازل بر وجه ممکنات مسدود شد لهذا به اقتضای رحمت ٦٤ واسعه "سَبَقَتْ رَحمَتُهُ کُلَّ شَیءٍ " و وَسِعَتْ رَحمَتی کُلَّ شَيْءٍ " جواهر قدس نورانی را از عوالم روحانی به هياکل عزّ انسانی در ميان خلق ظاهر فرمود تا حکايت نمايند از آن ذات ازليّه و ساذج قدميّه. و اين مرايای قدسيّه و مطالع هويّه بتمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکايت می نمايند، مثلاً علم ايشان از علم او و قدرت ايشان از قدرت او و سلطنت ايشان از سلطنت او و جمال ايشان از جمال او و ظهور ايشان از ظهور او. و ايشانند مخازن علوم ربّانی و مواقع حکمت صمدانی و مظاهر فيض نا متناهی و مطالع شمس لايزالی چنانچه می فرمايد: "لا فَرقَ بَينَکَ و بَينَهُم إلّا بانَّهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ." و اين است مقام "اَنَا هو و هو اَنَا" که در حديث مذکور است.

107
و احاديث و اخبار مدلّه بر اين مطلب بسيار است و اين بنده نظر به اختصار متعرّض ذکر آنها نشدم. بلکه آنچه در آسمان ها و زمين است محالّ بروز صفات و اسمای الهی هستند چنانچه در هر ذرهّ آثار تجلّی آن شمس حقيقی ظاهر و هويدا است که گويا بدون ظهور آن تجلّی در عالم ملکی هيچ شیء به خلعت هستی مفتخر نيايد و به وجود مشرّف نشود. چه آفتاب های معارف که در ذرّه مستور شده و چه بحرهای حکمت که در قطره پنهان گشته. خاصّه انسان که از بين موجودات به اين خلَع تخصيص يافته و به اين ٦٥ شرافت ممتاز گشته. چنانچه جميع صفات و اسمای الهی از مظاهر انسانی به نحو اکمل و اشرف ظاهر و هويدا است و کلّ اين اسماء و صفات راجع به اوست. اين است که فرموده : "اَلإنسانُ سِرّی و اَنَا سِرّهُ." و آيات متواتره که مدلّ و مشعر بر اين مطلب رقيق لطيف است در جميع کتب سماويّه و صحف الهيّه مسطور و مذکور است. چنانچه می فرمايد: " سَنُريهِمْ آيَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَ فِی اَنفُسِهِم." ۳ و در مقام ديگر می فرمايد : "وَ فِی اَنْفُسِکُم اَفَلا تُبصِروُنَ. " ۴ و در مقام ديگر می فرمايد: "لا تَکُونُوا کَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُم. " ۵ چنانچه سلطان بقا، روح من فی سرادق العماء فداه می فرمايد : "مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبّه."

108
قسم به خدا ای مخدوم من، اگر قدری در اين عبارات تفکّر فرمائی ابواب حکمت الهيّه و مصاريع علم نامتناهی را بر وجه خود گشوده يابی.

109
باری، از اين بيانات معلوم شد که جميع اشياء حاکی از اسماء و صفات الهيّه هستند. هر کدام به قدر استعداد خود مدلّ و مشعرند بر معرفت الهيّه به قسمی که احاطه کرده است ظهورات صفاتيّه و اسمائيّه همه غيب و شهود را. اين است که می فرمايد: "اَيَکُونُ لغَيرِکَ مِن الظّهُورِ ما لَيسَ لَکَ حَتّی يَکُونَ هُوَ المُظهِرُ لَکَ عَمِيَتْ عَينٌ لا تَراک. " و باز سلطان ٦٦ بقا می فرمايد : "مارَأيتُ شَيئاً إلّا وَ قَد رَاَيتُ اللّهَ فيهِ اَو قَبلَهُ اَو بَعدَه. و در روايت کُميل " نورٌ اَشرَقَ مِن صُبح الأزَلِ فَيَلوحُ عَلی هَياکِل التّوحيدِ آثارُه." و انسان که اشرف و اکمل مخلوقات است اَشَدُّ دَلالَةً وَاَعظَمُ حِکايةً است از سائر معلومات و اکمل انسان و افضل و الطف او مظاهر شمس حقيقتند. بلکه ما سوای ايشان موجودند به اراده ايشان و متحرّکند به افاضه ايشان. "لَو لاکَ لَما خَلَقْتُ الاَفلاک." بلکه کلّ در ساحت قدس ايشان معدوم صرف و مفقود بحت اند. بلکه منزّه است ذکر ايشان از ذکر غير و مقدّس است وصف ايشان از وصف ما سوی. و اين هياکل قدسيّه مرايای اوّليّه ازلّيه هستند که حکايت نموده‏اند از غيب الغيوب و از کلّ اسماء و صفات او از علم و قدرت و سلطنت و عظمت و رحمت و حکمت و عزّت و جود و کرم. و جميع اين صفات از ظهور اين جواهر احديّه ظاهر و هويدا است.

110
و اين صفات مختصّ به بعضی، دون بعضی نبوده و نيست. بلکه جميع انبيای مقرّبين و اصفيای مقدّسين به اين صفات موصوف و به اين اسماء موسوم اند. نهايت بعضی در بعضی مراتب اَشَدُّ ظُهُوراً وَ اَعظَمُ نوراً ظاهر می شوند. چنانچه می فرمايد: " تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنَا بَعضَهُم عَلی بَعضٍ." ۶ پس معلوم و محقّق ٦٧ شد که محلّ ظهور و بروز جميع اين صفات عاليه و اسمای غير متناهيه انبياء و اوليای او هستند، خواه بعضی از اين صفات در آن هياکل نوريّه بر حسب ظاهر، ظاهر شود و خواه نشود. نه اين است که اگر صفتی بر حسب ظاهر از آن ارواح مجرّده ظاهر نشود نفی آن صفت از آن محالّ صفات الهيّه و معادن اسماء ربوبيّه شود. لهذا بر همه اين وجودات منيره و طلعات بديعه حکم جميع صفات اللّه از سلطنت و عظمت و امثال آن جاری است اگر چه بر حسب ظاهر به سلطنت ظاهره و غير آن ظاهر نشوند. و اين فقره بر هر ذی بصری ثابت و محقّق است، ديگر احتياج برهان نيست.

111
بلی، اين عباد چون از عيون صافيه منيره علوم الهيّه تفاسير کلمات قدسيّه را اخذ ننموده‏اند لهذا تشنه و افسرده در وادی ظنون و غفلت سائرند و از بحر عذب فرات مُعرِض شده در حول ملح اُجاج طائف اند. چنانچه در وصف ايشان ورقاء هويّه بيان فرموده: "وَ إن يَرَوا سَبِيلَ الرُّشدِ لا يَتَّخِذُوه سَبيلاً وَ إن يَرَوا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوه سَبيلاً، ذلِکَ بَانَّهُم کَذَّبُوا بآياتنَا وَ کانُوا عَنها غَافِلِينَ." ۷ که ترجمه آن اين است: اگر ببينند راه صلاح و رستگاری را، آن را اخذ نمی نمايند و به آن اقبال نمی کنند و امّا اگر راه باطل و طغيان و ضلالت را مشاهده کنند آن را برای ۶۸ خود راه وصول به حقّ قرار دهند. و اين اقبال به باطل و اعراض از حقّ ظاهر نشد، يعنی به اين ضلالت و گمراهی مبتلا نشدند، مگر به جزای آنکه تکذيب کردند آيات ما را و بودند از نزول آيات ما و ظهورات آن غفلت کنندگان.

112
چنانچه مشاهده شد در اين ظهور بديع منيع که کرورها آيات الهيّه از سماء قدرت و رحمت نازل شد با وجود اين جميع خلق اعراض نموده و تمسّک جسته‏اند به اقوال عبادی که يک حرف از آن را ادراک نمی نمايند. از اين جهت است که در امثال اين مسائل واضحه شبهه نموده و خود را از رضوان علم احديّه و رياض حکمت صمديّه محروم نموده‏اند.

113
باری، راجع به مطلب می شويم که سؤال از آن شده بود که سلطنت قائم با آنکه در احاديث مأثوره از انجم مضيئه وارد شده با وجود اين اثری از سلطنت ظاهر نشد بلکه خلاف آن تحقّق يافت. چنانچه اصحاب و اوليای او در دست ناس مبتلا و محصور بوده و هستند و در نهايت ذلّت و عجز در ملک ظاهرند. بلی، سلطنتی که در کتب در حقّ قائم مذکور است حقٌ وَ لا رَيبَ فيه و ليکن آن نه آن سلطنت و حکومتی است که هر نفسی ادراک نمايد. و ديگر آنکه جميع انبيای قبل که بشارت داده‏اند مردم را به ظهور بعد، همه آن مظاهر قبل ذکر سلطنت ظهور بعد را نموده چنانچه در کتب قبل مسطور است و آن تخصيص ۶۹ به قائم ندارد و در حقّ جميع آن مظاهر قبل و بعد حکم سلطنت و جميع صفات و اسماء ثابت و محقّق است زيرا که مظاهر صفات غيبيّه و مطالع اسرار الهيّه اند چنانچه مذکور شد.

114
و ديگر آنکه مقصود از سلطنت، احاطه و قدرت آن حضرت است بر همه ممکنات و خواه در عالم ظاهر به استيلای ظاهری ظاهر شود يا نشود. و اين بسته به اراده و مشيّت خود آن حضرت است. و ليکن بر آن جناب معلوم بوده که سلطنت و غنا وحيات و موت و حشر و نشر که در کتب قبل مذکور است مقصود اين نيست که اليوم اين مردم احصاء و ادراک می نمايند. بلکه مراد از سلطنت سلطنتی است که در ايّام ظهور هر يک از شموس حقيقت بنفسه لنفسه ظاهر می شود و آن احاطه باطنيّه است که به آن احاطه می نمايد کلّ من فی السّموات و الارض را، و بعد به استعداد کون و زمان و خلق در عالم ظاهر به ظهور می آيد چنانچه سلطنت حضرت رسول حال در ميان ناس ظاهر و هويداست. و در اوّل، امر آن حضرت آن بود که شنيديد. چه مقدار اهل کفر و ضلال که علمای آن عصر و اصحاب ايشان باشند بر آن جوهر فطرت و ساذج طينت وارد آوردند. چه مقدار خاشاک ها و خارها که بر محلّ عبور آن حضرت ريختند. و اين معلوم است که آن اشخاص به ظنون خبيثه شيطانيّه خود اذيّت به ٧٠ آن هيکل ازلی را سبب رستگاری خود می دانستند زيرا که جميع علمای عصر به مثل عبداللّه اُبَيّ و ابو عامر راهب و کعب بن اشرف و نضر بن حارث، جميع آن حضرت را تکذيب نمودند و نسبت به جنون و افترا دادند و نسبت هائی که نَعُوذُ بِالّله مِن اَن يَجری بِهِ المِدادُ اَو يَتَحَرّکَ عَلَيه‌ القَلمُ ‌اَو يَحمِلَهُ الاَلواحُ. بلی، اين نسبت ها بود که سبب ايذای مردم نسبت به آن حضرت شد. و اين معلوم و واضح است که علمای وقت اگر کسی را ردّ و طرد نمايند و از اهل ايمان ندانند چه بر سر آن نفس می آيد چنانچه بر سر اين بنده آمد و ديده شد.

115
اين است که آن حضرت فرمود: "ما اُوذِيَ نَبِيٌّ بِمِثلِ ما اوذيتُ." و در فرقان نسبت ها که دادند و اذيّت ها که به آن حضرت نمودند همه مذکور است. فَارجِعُوا إلَيهِ لَعَلّکُم بِمَواقعِ الاَمرِ تَطَّلِعُونَ. حتّی قسمی بر آن حضرت سخت شد که احدی با آن حضرت و اصحاب او چندی معاشرت نمی نمود و هر نفسی که خدمت آن حضرت می رسيد کمال اذيّت را به او وارد می نمودند.

116
در اين موقع يک آيه ذکر می نمايم که اگر چشم بصيرت باز کنی تا زنده هستی بر مظلومی آن حضرت نوحه و ندبه نمائی. و آن آيه در وقتی نازل شد که آن حضرت از شدّت بلايا و اعراض ناس، به غايت افسرده و دلتنگ بود، جبرئيل از سدرة المنتهای قرب نازل شد و اين آيه تلاوت نمود: "وَ إنْ ٧١ کَانَ کَبُرَ عَلَيکَ إعرَاضُهُم فَاِنِ اسْتطَعْتَ اَن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فی الاَرضِ اَو سُلَّماً فی السَّماء. " ۸ که ترجمه آن اين است که اگر بزرگ است بر تو اعراض معرضين و سخت است بر تو ادبار منافقين و ايذای ايشان، پس اگر مستطيعی و می توانی، طلب کن نقبی در زير ارض يا نردبانی به سوی آسمان، که تلويح بيان اين است که چاره نيست و دست از تو بر نمی دارند مگر آنکه در زير زمين پنهان شوی و يا به آسمان فرار نمائی.

117
و حال امروز مشاهده نما که چقدر از سلاطين به اسم آن حضرت تعظيم می نمايند و چقدر از بلاد و اهل آن که در ظلّ او ساکن اند و به نسبت به آن حضرت افتخار دارند، چنانچه بر منابر و گلدسته ها اين اسم مبارک را به کمال تعظيم و تکريم ذکر می نمايند. و سلاطينی هم که در ظلّ آن حضرت داخل نشده‏اند و قميص کفر را تجديد ننموده‏اند ايشان هم به بزرگی و عظمت آن شمس عنايت مقرّ و معترف اند. اين است سلطنت ظاهره که مشاهده می کنی. و اين لابدّ است از برای جميع انبياء که يا در حيات و يا بعد از عروج ايشان به موطن حقيقی ظاهر و ثابت می شود چنانچه اليوم ملاحظه می گردد. و ليکن آن سلطنت که مقصود است لم يزل و لايزال طائف حول ايشان است و هميشه با ايشان است و آنی انفکاک ٧٢ نيابد و آن سلطنت باطنيّه است که احاطه نموده کلّ من فی السّموات و الارض را.

118
و از جمله سلطنت آن است که از آن شمس احديّه ظاهر شد. آيا نشنيدی که به يک آيه چگونه ميانه نور و ظلمت و سعيد و شقيّ و مؤمن و کافر فصل فرمود؟ و جميع اشارات و دلالات قيامت که شنيدی از حشر و نشر و حساب و کتاب و غيره کلّ به تنزيل همان يک آيه هويدا شد و به عرصه شهود آمد. و همچنين آن آيه مُنزله، رحمت بود برای ابرار، يعنی انفسی که در حين استماع گفتند : "ربّنا سَمِعنا وَاَطَعْنا " و نقمت شد برای فُجّار، يعنی آنهائی که بعد از استماع گفتند: "سَمِعنا و عَصَينا." و سيف اللّه بود برای فصل مؤمن از کافر و پدر از پسر. چنانچه ديده ايد آنهائی که اقرار نمودند با آنهائی که انکار نمودند در صدد جان و مال هم بر آمدند. چه پدرها که از پسرها اعراض نمودند و چه عاشق ها که از معشوق ها احتراز جستند. و چنان حادّ و برنده بود اين سيف بديع که همه نسبت ها را از هم قطع نمود. و از يک جهت ملاحظه فرمائيد چگونه وصل نمود. مثل آنکه ملاحظه شد که جمعی از ناس که سال ها شيطان نفس تخم کينه و عدوان ما بين ايشان کاشته بود به سبب ايمان به اين امر بديع منيع چنان متّحد و موافق شدند که گويا از يک صلب ظاهر شده‏اند. کَذلِکَ يُؤلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِ الَّذينَ هُمِ ٧٣ انقَطعُوا إلَيهِ وَ آمَنُوا بِآياتِهِ وَ کانُوا مِنْ کَوثَر الفَضلِ باَيادی العزِّ مِنَ الشَّاربِين. و ديگر آنکه چقدر از مردم مختلف العقائد و مختلف المذهب و مختلف المزاج که از اين نسيم رضوان الهی وبهارستان قدس معنوی قميص جديد توحيد پوشيدند و از کأس تفريد نوشيدند.

119
اين است معنی حديث مشهور که فرموده گرگ و ميش از يک محلّ می خورند و می آشامند. و حال نظر به عدم معرفت اين جهّال فرمائيد، به مثل امم سابقه هنوز منتظرند که کی اين حيوانات بر يک خوان مجتمع می شوند. اين است رتبه ناس. گويا هرگز از جام انصاف ننوشيده‏اند و هرگز در سبيل عدل قدم نگذاشته‏اند. از همه گذشته اين امر و قوعش چه حسنی در عالم احداث می نمايد؟ فَنِعْمَ مَا نُزِّلَ فی شأنِهم : "لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ بهَا و لَهُمْ اَعْيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِهَا." ۹

120
و ديگر آنکه ملاحظه فرمائيد به تنزيل همين يک آيه منزله از سماء مشيّت چگونه حساب خلايق کشيده شد که هرکس اقرار نمود و اقبال جست حسنات او بر سيّئات زيادتی نمود و جميع خطايای او معفوّ شد و مغفور آمد. کَذلِکَ يُصدَقُ فی شأنِهِ باَنّهُ سَريعُ الحسابِ، وَ کذلِک يُبَدِّلُ اللّهُ السَّيِّئاتِ بالحَسَناتِ لَو اَنتُم فی آفاقِ العلمِ و انقُسِ الحِکمةِ تَتَفَرَّسُونَ. و همچنين هر کس از جام حبّ نصيب ٤٧ برداشت از بحر فيوضات سرمديّه و غمام رحمت ابديّه، حيات باقيه ابديّه ايمانيّه يافت و هر نفسی که قبول ننمود به موت دائمی مبتلا شد. و مقصود از موت و حيات که در کتب مذکور است موت و حيات ايمانی است. و از عدم ادراک اين معنی است که عامّه ناس در هر ظهور اعتراض نمودند و به شمس هدايت مهتدی نشدند و جمال ازلی را مقتدی نگشتند.

121
چنانچه وقتی که سراج محمّدی در مشکات احمديّه مشتعل شد بر مردم حکم بعث و حشر و حيات و موت فرمود. اين بود که اعلام مخالفت مرتفع شد و ابواب استهزاء مفتوح گشت. چنانچه از زبان مشرکين، روح الامين خبر داده: "و لَئِنْ قُلتَ إنَّکُم مَبعُوثُونَ من بَعدالموتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا إن هَذَا إلّا سِحرٌ مُبِينٌ." ۱۰ مضمون آن اين است که اگر بگوئی به اين مشرکين که شما مبعوث شده ايد بعد از مردن، هر آينه می گويند آنهائی که کافر شده‏اند به خدا و آيات او، نيست اين مگر سحری ظاهر و آشکار و هويدا. و در جای ديگر می فرمايد: "وَ إن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُم أَ إذَا کُنَّا تُرَاباً اَئِنَّا لفی خَلْقٍ جَديدٍ ؟ " ۱۱ که ترجمه آن اين است که می فرمايد: اگر عجب می داری پس عجب است قول کافران و معرضان که می گويند: آيا ما تراب بوديم؟ و از روی استهزاء می گفتند که ٧٥ آيا مائيم مبعوث شدگان؟ اين است که در مقام ديگر قهراً لهم می فرمايد: "اَفَعَيينَا بِالخَلقِ الاَوّل بَلْ هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديدٍ. " ۱۲ مضمون آن اين است که آيا ما عاجز و مانده شديم از خلق اوّل؟ بلکه اين مشرکين در شکّ و شبهه هستند از خلق جديد.

۱. [ سوره انعام، آيه ١٠٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
۲. [ سوره آل عمران، آيه٢٨ ]   [ بازگشت به مرجع]
۳. [ سوره فصّلت، آيه ٥٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
۴. [ سوره ذاريات، آيه ٢١ ]   [ بازگشت به مرجع]
۵. [ سوره حشر، آيه ١٩ ]   [ بازگشت به مرجع]
۶. [ سوره بقره، آيه ٢٥٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
۷. [ سوره اعراف، آيه ١٤٦ ]   [ بازگشت به مرجع]
۸. [ سوره انعام، آيه ٣٥ ]   [ بازگشت به مرجع]
۹. [ سوره اعراف، آيه ١٧٩ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۰. [ سوره هود، آيه ٧ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۱. [ سوره رعد، آيه ٥ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۲. [ سوره ق، آيه ١٥ ]   [ بازگشت به مرجع]
 « صفحه بعد |محتوياتصفحه قبل » 
 
 

جستجو

صاحبان آثار
حضرت بهاءالله
حضرت باب
حضرت عبدالبهاء

حضرت ولی امرالله
بيت العدل اعظم

مجموعه آثار مباركه

مؤلفين ديگر
عناوين آثار
بترتيب اسم صاحب اثر
بترتيب حروف الفبا
زبانها
فارسی
عربي
English
سايتهای وابسته
عالم بهائی
توجه: دوستان عزيزى كه مايل به كسب اطلاعات بيشترى درباره آئين بهائى هستند ميتوانند به تارنماهاى ذيل مراجعه فرمايند. در اينجا لازم ميدانيم كه توجه دوستان را به اين نكته جلب نمائيم كه ذكر آدرس اين وب سايتها فقط جنبه اطلاعاتى داشته و بدان معنى نيست كه محتويات آنها مورد تاييد و يا تصويب جامعه بين المللى بهائى قرار گرفته است
ارتباط با ما | درباره اين سايت | نقشه سايت | اطلاعات خصوصى | شرايط استفاده
تمام حقوق محفوظ. جامعه بين المللی بهائی  ۲۰۰۸