|
صفحات ۴۵-۶۲
|
76 |
و علم به دو قسم منقسم است: علم
الهی و علم شيطانی. آن از الهامات سلطان حقيقی ظاهر و اين
از تخيّلات انفس ظلمانی باهر. معلّم آن حضرت باری و معلّم
اين وساوس نفسانی. بيان آن "اتّقوا اللّه يُعلِّمکم اللّه" و بيان
اين "العلمُ حجابُ الاکبر". اثمار آن شجر، صبر و شوق و
عرفان و محبّت، و اثمار اين شجر، کبر و غرور و نخوت. و از
بيانات صاحبان بيان که در معنی علم فرمودهاند هيچ رائحه
اين علوم ظلمانی که ظلمت آن همه بلاد را فرا گرفته
٤٦
استشمام نمی شود. اين شجر جز بغی و فحشاء ثمری نياورد و
جز غلّ و بغضاء حاصلی نبخشد. ثمرش سمّ قاتل است و
ظلّش نار مهلک. فنعم ما قال:
"تَمَسَّکْ بِاَذيالِ الهَوی واخلَعِ الْحَياء
| | |
وَخَلِّ سَبيلَ النّاسِکينَ و إن جَلُّوا."
|
|
77 |
پس بايد صدر را از جميع آنچه شنيده شده پاک نمود و قلب را
از همه تعلّقات مقدّس فرمود تا محلّ ادراک الهامات غيبی
شود و خزينه اسرار علوم ربّانی گردد. اين است که
می فرمايد: "السّالکُ فِی النَّهجِ البَيضاء والرُّکنِ الحَمراء لَن
يَصِلَ إلی مَقامِ وَطَنِهِ إلّا بالکفِّ الصِّفر عَمّا فی ايدی النّاسِ."
اين است شرط سالک. درست تفکّر و تعقّل فرموده تا
بی حجاب بر مقصود کتاب واقف شوی.
|
78 |
باری، از مطلب دور
مانديم اگر چه همه ذکر مطلب است و ليکن قسم به خدا آنچه
می خواهم اختصار نمايم و به اقلّ کفايت کنم می بينم زمام قلم از
دست رفته و با وجود اين چقدر از لئالی بی شمار که ناسفته
در صدف قلب مانده و چه مقدار حوريّات معانی که در
غرف های حکمت مستور گشته که احدی مسّ آنها ننموده،
"لَم يَطمِثهُنَّ إنسٌ قَبْلَهُمْ و لا جانٌّ. "
با همه اين بيانات
گويا حرفی از مقصود ذکر نشد و رمزی از مطلوب مذکور
نيامد، تا کی محرمی يافت شود و احرام حرم دوست بندد و
٤٧
به کعبه مقصود واصل گردد و بی گوش و لسان اسرار بيان
بشنود و بيابد.
|
79 |
پس، از اين بيانات محکمه واضحه لائحه
مقصود از سماء در آيه مُنزله معلوم شد و مفهوم گشت. و
اينکه می فرمايد: با ابر و غمام نازل می شود مقصود از ابر آن
اموری است که مخالف نفس و هوای ناس است. چنانچه ذکر
شد در آيه مذکوره: "اَفَکُلَّما جَاءَکُمْ رَسولٌ بِما لا تَهوَی
اَنفُسُکُم استَکبَرتُمْ فَفَرِيقاً کَذَّبتُم وَ فَريِقاً تَقتُلُونَ."
مثلاً
از قبيل تغيير احکام و تبديل شرائع و ارتفاع قواعد و رسوم
عاديّه و تقدّم مؤمنين از عوام بر معرضين از علماء. و همچنين
ظهور آن جمال ازلی بر حدودات بشريّه از اکل و شرب و فقر
و غنا و عزّت و ذلّت و نوم و يقظه و امثال آن، از آن چيزهائی
که مردم را به شبهه می اندازد و منع می نمايد. همه اين
حجبات به غمام تعبير شده.
|
80 |
و اين است آن غمامی که
سماوات علم و عرفان کلّ من فی الارض به آن می شکافد و
شقّ می گردد چنانچه می فرمايد: "يَومَ تَشَقَّقُ السَّماءُ
بِالغَمَامِ. "
و همچنانکه غمام، ابصار ناس را منع می نمايد از
مشاهده شمس ظاهری، همين قسم هم اين شئونات مذکوره
مردم را منع می نمايد از ادراک آن شمس حقيقی. چنانچه
مذکور است در کتاب از لسان کفّار: "و قَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ
۴۸
يَأکُلُ الطَّعامَ وَ يَمشی فِیالاَسواقِ لَولااُنزِلَ إلَيهِ مَلَکٌ فَيَکُونَ
مَعَهُ نَذيراً."
مثل اينکه ملاحظه می شد از انبياء فقر ظاهری و
ابتلای ظاهری و همچنين ملزومات عنصريِ جسدی از قبيل
جوع و امراض و حوادث امکانيّه. چون اين مراتب از آن
هياکل قدسيّه ظاهر می شد مردم در صحراهای شکّ و ريب و
بيابان های وهم و تحيّر متحيّر می ماندند که چگونه می شود
نفسی از جانب خدا بيايد و اظهار غلبه نمايد بر کلّ من علی
الارض و علّت خلق موجودات را به خود نسبت دهد چنانچه
فرموده: "لَو لاکَ لَما خَلَقْتُ الاَفلاکَ." و مع ذلک به اين قسم ها
مبتلا به امور جزئيّه شود؟ چنانچه شنيدهاند از ابتلای هر نبيّ
و اصحاب او از فقر و امراض و ذلّت، چنانچه سرهای اصحاب
ايشان را در شهرها به هديه می فرستادند و ايشان را منع
می نمودند از آنچه به آن مأمور بودند و هر کدام در دست
اعدای دين مبتلا بودند به قسمی که بر ايشان وارد
می آوردند آنچه اراده می نمودند.
|
81 |
و اين معلوم است که تغييرات
و تبديلات که در هر ظهور واقع می شود همان غمامی است
تيره که حائل می شود بصر عرفان عباد را از معرفت آن شمس
الهی که از مشرق هويّه اشراق فرموده. زيرا که سال ها عباد
بر تقليد آباء و اجداد باقی هستند و به آداب و طريقی که در
۴۹
آن شريعت مقرّر شده تربيت يافتهاند، يک مرتبه بشنوند و يا
ملاحظه نمايند شخصی که در ميان ايشان بوده و در جميع
حدودات بشريّه با ايشان يکسان است و مع ذلک جميع آن
حدودات شرعيّه که در قرن های متواتره به آن تربيت يافتهاند
و مخالف و منکر آن را کافر و فاسق و فاجر دانسته اند همه را
از ميان بردارد، البتّه اين امور حجاب و غمام است از برای
آنهائی که قلوبشان از سلسبيل انقطاع نچشيده و از کوثر
معرفت نياشاميده. و به مجرّد استماع اين امور چنان محتجب
از ادراک آن شمس می مانند که ديگر بی سؤال و جواب حکم
بر کفرش می کنند و فتوی بر قتلش می دهند چنانچه ديدهاند و
شنيدهاند از قرون اولی و اين زمان نيز ملاحظه شد.
|
82 |
پس بايد
جهدی نمود تا به اعانت غيبی از اين حجبات ظلمانی و غمام
امتحانات ربّانی از مشاهده آن جمال نورانی ممنوع نشويم و
او را به نفس او بشناسيم و اگر هم حجّت بخواهيم به يک
حجّت و برهان اکتفا نمائيم تا به منبع فيض نامتناهی که جميع
فيوضات نزد او معدوم صرف است فائز گرديم نه آنکه هر روز
به خيالی اعتراض نمائيم و به هوائی تمسّک جوئيم.
|
83 |
سبحان اللّه،
با وجود اينکه از قبل اين امورات را به تلويحات عجيبه و
اشارات غريبه خبر دادهاند تا جميع ناس اطّلاع يابند و در آن
٥٠
روز خود را از بحر البحور فيوضات محروم نسازند مع ذلک امر
چنين واقع می شود که مشهود است. و اين مضمونات در قرآن
هم نازل شده چنانچه می فرمايد: "هَل يَنظُرُونَ إلّا اَن يأتِيَهُمُ
اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ."
و علمای ظاهر بعضی اين آيه را از
علائم قيامت موهوم که خود تعقّل نمودهاند گرفتهاند و
مضمون آن اين است: آيا انتظار می کشند مگر اينکه بيايد
آنها را خدا در سايه ای از ابر؟ و حال آنکه اين مضمون در
اکثر کتب سماوی مذکور است و در همه اماکن در ذکر
علامات ظهور بعد ذکر فرمودهاند چنانچه از قبل ذکر شد.
|
84 |
و
همچنين می فرمايد: "يَومَ تَأتيِ السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ يَغْشَی
النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ اَليِمٌ"
که مضمون آن اين است: روزی که
می آيد آسمان به دودی آشکار و فرو می گيرد مردم را و اين
است عذاب اليم. و همين امورات را که مغاير انفس خبيثه و
مخالف هوای ناس است حضرت ربّ العزّه محکّ و ميزان قرار
داه و به آنها امتحان می فرمايد عباد خود را و تميز می دهد
سعيد را از شقيّ و مُعرض را از مقبل چنانچه مذکور شد. و
اختلافات و نَسخ و هدم رسومات عاديّه و انعدام اعلام
محدوده را به دخان در آيه مذکوره تعبير فرموده و کدام
دخان است اعظم از اين دخان که فرو گرفته همه ناس را و
٥١
عذابی است برای آنها که هرچه می خواهند رفع آن نمايند قادر
نيستند؟ و به نار نفس در هر حين به عذابی جديد معذّبند
زيرا که هرچه می شنوند که اين امر بديع الهی و حکم منيع
صمدانی در اطراف ارض ظاهر شده وهر روز در علوّ است
ناری جديد در قلوبشان مشتعل می شود و آنچه ملاحظه
می نمايند از قدرت و انقطاع و ثبوت اين اصحاب که هر روز به
عنايت الهی محکم تر و راسخ تر می شوند اضطراب تازه در
نفوسشان ظاهر می گردد. در اين ايّام که بحمداللّه سطوت
الهی چنان غلبه فرموده که جرئت تکلّم ندارند و اگر يکی از
اصحاب حقّ را که صد هزار جان به دل و جان رايگان در ره
دوست ايثار می نمايد ملاقات نمايند از خوف اظهار ايمان
می کنند و چون خلوت می کنند به سبّ و لعن مشغول
می شوند. چنانچه می فرمايد: "وَ إذَا لَقُوکُم قَالُوا آمَنَّا وَ إذا
خَلَوا عَضُّوا عَلَيْکُمُ الاَنَامِلَ مِنَ الغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيظِکُمْ إنَّ اللّه
عَليمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ."
|
85 |
و عنقريب است که اعلام قدرت الهی را
در همه بلاد مرتفع بينی و آثار غلبه و سلطنت او را در جميع
ديار ظاهر مشاهده فرمائی. باری، اکثر علماء چون اين آيات
را ادراک ننمودهاند و از مقصود قيامت واقف نشدهاند لهذا
جميع را به قيامت موهوم من حَيثُ لا يَشعُر تفسير می نمايند.
٥٢
خدای واحد شاهد است که اگر قدری بصيرت باشد از تلويح
همين دو آيه جميع مطالب که مقصود است ادراک می شود و به
صبح منير ايقان به عنايت رحمان واصل می گردند. کَذلِکَ
تَغَنُّ عَلَيکَ حَمامَةُ البَقاءِ عَلی اَفنانِ سِدرَةِ البهاء لَعَلَّ تکُونَنَّ فی
مناهِج العِلْمِ وَ الحِکمَةِ بإذنِ اللّه سالِکاً.
|
86 |
و قوله : "يرسل
ملائکته " إلی آخر القول. مقصود از اين ملائکه آن نفوسی
هستند که به قوّه روحانيّه، صفات بشريّه را به نار محبّت
الهی سوختند و به صفات عالين و کرّوبيّين متّصف گشتند.
چنانچه حضرت صادق در وصف کرّوبيين می فرمايد : قومی از
شيعيان ما هستند خلف عرش. و از ذکر خلف العرش اگر چه
معانی بسيار منظور بوده، هم بر حسب ظاهر و هم بر حسب
باطن، و لکن در يک مقام مدلّ است بر عدم وجود شيعه.
چنانچه در مقام ديگر می فرمايد: مؤمن مثل کبريت احمر
است و بعد به مستمع می فرمايد: آيا کبريت احمر ديده ای؟
ملتفت شويد به اين تلويح که ابلغ از تصريح است دلالت
می کند بر عدم وجود مؤمن. اين قول آن حضرت. و حال
مشاهده کن چقدر از اين خلق بی انصاف که رائحه ايمان
نشنيدهاند مع ذلک کسانی را که به قول ايشان ايمان محقّق
می شود نسبت به کفر می دهند.
|
87 |
باری، چون اين وجودات
قدسيّه از عوارض بشريّه پاک و مقدّس گشتند و متخلّق به
۵۳
اخلاق روحانيّين و متّصف به اوصاف مقدّسين شدند لهذا اسم
ملائکه بر آن نفوس مقدّسه اطلاق گشته. باری، اين است
معنی اين کلمات که هر فقره آن به آيات واضحه و دليل های
متقنه و براهين لائحه اظهار شد.
|
88 |
و چون امم عيسی به اين
معانی نرسيدند و اين علامات بر حسب ظاهر چنانچه خود و
علمای ايشان ادراک نمودهاند ظاهر نشد لهذا به مظاهر قدسيّه
از آن يوم تا به حال اقبال ننمودند و از جميع فيوضات قدسيّه
محروم شدند و از بدايع کلمات صمدانيّه محجوب گشتند.
اين است شأن اين عباد در يوم معاد. و اين قدر ادراک
ننمودند که اگر در هر عصری علائم ظهور مطابق آنچه در
اخبار است در عالمِ ظاهر ظاهر شود ديگر که را يارای انکار
و اعراض می ماند و چگونه ميان سعيد و شقيّ و مجرم و متّقی
تفصيل می شود؟ مثلاً انصاف دهيد اگر اين عبارات که در
انجيل مسطور است بر حسب ظاهر ظاهر شود و ملائکه با
عيسی بن مريم از سماء ظاهره با ابری نازل شوند ديگر که
يارای تکذيب داردو يا که لايق انکار و قابل استکبار باشد؟
بلکه فی الفور همه اهل ارض را اضطراب به قسمی احاطه
می کند که قادر بر حرف و تکلّم نيستند تا چه رسد به ردّ و
قبول. و نظر به عدم ادراک اين معانی بود که جمعی از علمای
نصاری به آن حضرت معارضه نمودند که اگر تو آن نبيّ
٥٤
موعودی چرا با تو نيستند آن ملائکه که در کتب ما مسطور
است که بايد با جمال موعود بيايند تا او را اعانت نمايند در
امر او و منذر باشند برای عباد؟ چنانچه ربّ العزّه از لسان
ايشان خبر داده : "لَولا اُنزِلَ إليهِ مَلَکٌ فَيَکُونَ مَعَهُ نذيراً "
که
مضمون آن اين است : چرا فرو فرستاده نشد با محمّد ملکی
پس باشد با او بيم دهنده و ترساننده مردمان را.
|
89 |
اين است
که در همه اعهاد و اعصار اين گونه اعتراضات و اختلافات
در ميان مردم بوده. و هميشه ايّام مشغول به زخارف قول
می شدند که فلان علامت ظاهر نشد و فلان برهان باهر
نيامد. و اين مرض ها عارض نمی شد مگر آنکه تمسّک به علمای
عصر می جستند در تصديق و تکذيب اين جواهر مجرّده و
هياکل الهيّه. و ايشان هم، نظر به استغراق در شئونات
نفسيّه و اشتغال به امورات دنيّه فانيه، اين شموس باقيه را
مخالف علم و ادراک و معارض جهد و اجتهاد خود می ديدند
و معانی کلمات الهيّه و احاديث و اخبار حروفات احديّه را هم
بر سبيل ظاهر به ادراک خود معنی و بيان می نمودند لهذا
خود و جميع ناس را از نيسان فضل و رحمت ايزدی مأيوس
و مهجور نمودند با اينکه خود مذعن و مقرّند به حديث
مشهور که می فرمايد: "حَديثُنا صَعبٌ مُستَصْعَبٌ. " و در جای
٥٥
ديگر می فرمايد: "إنَّ اَمْرَنا صَعْبٌ مُستَصْعَبٌ لا يَحتَمِلُه إلّا
مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَو نَبِيٌّ مُرسَلٌ اَو عَبدٌ امتَحَن اللّهُ قَلبَه للايمان." و
مسلّم است نزد خود ايشان که هيچ يک از اين ثلاثه در حقّ
ايشان صادق نيست. دو قسم اوّل که واضح است و امّا
ثالث، هرگز از امتحانات الهی سالم نماندند و در ظهور محکّ
الهی جز غِشّ چيزی از ايشان به ظهور نرسيد.
|
90 |
سبحان اللّه،
با وجود اقرار به اين حديث، علمائی که در مسائل شرعيّه
هنوز در ظنّ و شکّ اند چگونه در غوامض مسائل اصول الهيّه
و جواهر اسرار کلمات قدسيّه اظهار علم می نمايند و می گويند
فلان حديث که از علائم ظهور قائم است هنوز ظاهر نشده با
اينکه رائحه معانی احاديث را ابداً ادراک ننمودهاند و غافل
از اينکه جميع علامات ظاهر شد و صراط امر کشيده گشت و
المُؤمِنُونَ کَالبَرقِ عَلَيه يَمرُّون و هُم لِظُهُورِ العلامَةِ
يَنتَظِرون، قُلْ يا مَلأ الجُهّالِ فَانتَظِرُوا کما کانَ الّذينَ مِنْ قَبلِکُم
لَمِنَ المُنتَظرينَ.
|
91 |
و اگر از ايشان سؤال شود از شرائط ظهور انبيای
بعد که در کتب قبل است، از جمله آنها علامات ظهور و
اشراق شمس محمّدی است چنانچه مذکور شد و بر حسب
ظاهر هيچ يک ظاهر نشد، مع ذلک به چه دليل و برهان نصاری
و امثال آنها را ردّ می نمائيد و حکم بر کفر آنها نموده ايد، چون
عاجز از جواب می شوند تمسّک به اين نمايند که اين کتب
٥٦
تحريف شده و من عنداللّه نبوده و نيست و حال آنکه خود
عبارات آيه شهادت می دهد بر اينکه من عنداللّه است. و
مضمون همين آيه در قرآن هم موجود است، لو انتم تعرفون.
براستی می گويم مقصود از تحريف را در اين مدّت ادراک
ننمودهاند.
|
92 |
بلی، در آيات مُنزله و کلمات مرايای احمديّه ذکر
تحريف عالين و تبديل مستکبرين هست، و لکن در مواضع
مخصوصه ذکر شده. و از آن جمله حکايت ابن صوريا است
در وقتی که اهل خيبر در حکم قصاص زنای محصن و محصنه
از نقطه فرقان سؤال نمودند و آن حضرت فرمود حکم خدا
رجم است، و ايشان انکار نمودند که در تورات چنين حکمی
نيست. حضرت فرمود از علمای خود که را مسلّم و کلام او
را مصدّقيد؟ ابن صوريا را قبول نمودند و حضرت او را احضار
نمود و فرمود: "اُقسِمُکَ باللّه الَّذی فَلَقَ لکُم البَحرَ وَانزَلَ
عَلَيکُم المَنَّ و ظَلَّل لَکُم الغَمام و نَجّاکم مِن فرعون و مَلأِه و
فَضَّلکُم عَلَی النّاس ِ بِاَن تَذکُرَ لَنا ما حَکَم بِه مُوسی فی
قِصاص الزّانِی المُحْصَن وَ الزّانِيَة المُحْصَنة." که مضمون آن اين
است که آن حضرت ابن صوريا را به اين قَسَم های مؤکّد قَسَم دادند
که در تورات حکم قصاص در زنای محصن چه نازل شده؟
عرض نمود: يا محمّد، رجم است. آن حضرت فرمود پس چرا
اين حکم ميان يهود منسوخ شده و مجری نيست؟ عرض
٥٧
نمود: چون بخت النّصر بيت المقدّس را بسوخت و جميع يهود
را بقتل رساند، ديگر يهودی در ارض باقی نماند الّا معدودی
قليل. و علمای آن عصر نظر به قلّت يهود و کثرت عمالقه به
مشاوره جمع شدند که اگر موافق حکم تورات عمل شود آنچه
از دست بخت النّصر نجات يافتند به حکم کتاب مقتول
می شوند و به اين مصالح حکم قتل را از ميان بالمرّه
برداشتند. باری، در اين بين جبرئيل بر قلب منيرش نازل شد
و اين آيه را عرض نمود: "يُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَوَاضِعِه."
|
93 |
اين
يک موضع بود که ذکر شد. و در اين مقام مقصود از تحريف
نه چنان است که اين همج رعاع فهم نمودهاند چنانچه بعضی
می گويند که علمای يهود و نصاری آياتی را که در وصف
طلعت محمّديّه بود از کتاب محو نمودند و مخالف آن را ثبت
کردند. اين قول نهايت بی معنی و بی اصل است. آيا می شود
کسی که معتقد به کتابی گشته و من عنداللّه دانسته آن را
محو نمايد؟ و از اين گذشته، تورات در همه روی ارض بود،
منحصر به مکّه و مدينه نبود که بتوانند تغيير دهند و يا
تبديل نمايند. بلکه مقصود از تحريف همين است که اليوم
جميع علمای فرقان به آن مشغولند، و آن تفسير و معنی نمودن
کتاب است بر هوی و ميل خود. و چون يهود در زمان آن
٥٨
حضرت آيات تورات را که مدلّ بر ظهور حضرت بود به
هوای خود تفسير نمودند و به بيان آن حضرت راضی نشدند
لهذا حکم تحريف درباره آنها صدور يافت. چنانچه اليوم
مشهود است که چگونه تحريف نمودند امّت فرقان آيات کتاب
را در علامات ظهور، به ميل و هوای خود تفسير می نمايند
چنانچه مشهود است.
|
94 |
و در مقام ديگر می فرمايد: "وَ قَد کَانَ
فَريقٌ مِنهُمْ يَسمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ و
هُم يَعْلَمُونَ."
و اين آيه هم مُدلّ است بر تحريف معانی کلام
الهی نه بر محو کلمات ظاهريّه چنانچه از آيه مستفاد
می شود. و عقول مستقيمه هم ادراک می نمايد.
|
95 |
و در موضع
ديگر می فرمايد: "فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَکتُبُونَ الکتَابَ بِاَيديهِمْ
ثُمَّ يَقُولُونَ هَذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً. "
الی آخر الآيه.
و اين آيه در شأن علمای يهود و بزرگان ايشان نازل شد که
آن علماء به واسطه استرضای خاطر اغنياء و استجلاب
زخارف دنيا و اظهار غلّ و کفر، الواحی چند بر ردّ حضرت
نوشتند و به دلائلی چند مستدلّ شدند که ذکر آنها جائز نه،
و نسبت دادند ادلّه های خود را که از اسفار تورات مستفاد
گشته.
|
96 |
چنانچه اليوم مشاهده می شود که چه مقدار ردّ بر اين
امر بديع، علمای جاهل عصر نوشتهاند و گمان نمودهاند که اين
٥٩
مفتريّات مطابق آيات کتاب و موافق کلمات اولی الالباب
است.
|
97 |
باری، مقصود از اين اذکار اين بود که اگر بگويند اين
علائم مذکوره که از انجيل ذکر شد تحريف يافته و ردّ نمايند و
متمسّک به آيات و اخبار شوند مطّلع باشيد که کذب محض و
افترای صرف است. بلی، ذکر تحريف به اين معنی که ذکر شد
در اماکن مشخّصه هست چنانچه بعضی از آن را ذکر نموديم تا
معلوم و مبرهن شود بر هر ذی بصری که احاطه علوم ظاهره
هم نزد بعضی از امّيّين الهی هست، ديگر معارضين به اين خيال
نيفتند و معارضه ننمايند که فلان آيه دليل بر تحريف است و
اين اصحاب از عدم اطّلاع ذکر اين مراتب و مطالب را
نمودهاند. و ديگر آنکه اکثر آيات که مشعر بر تحريف است
درباره يهود نازل شده، لو اَنتُم فِی جَزائِر علمِ الفُرقانِ تحبرون.
|
98 |
اگر چه از بعضی حمقای ارض شنيده شد که انجيل سماوی در
دست نصاری نيست و به آسمان رفته، ديگر غافل از اينکه از
همين قول نسبت کمال ظلم و جبر برای حضرت باری جلّ و
عزّ ثابت می شود. زيرا بعد از آنکه شمس جمال عيسی از
ميان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود و کتاب حقّ
جلّ ذکره که اعظم برهان اوست ميان خلق او، آن هم غائب
شود ديگر آن خلق از زمان عيسی تا زمان اشراق شمس
محمّدی به چه متمسّک اند و به کدام امر مأمور؟ و ديگر
۶۰
چگونه مورد انتقام منتقم حقيقی می شوند و محلّ نزول عذاب
و سياط سلطان معنوی می گردند ؟ از همه گذشته انقطاع فيض
فيّاض و انسداد باب رحمت سلطان ايجاد لازم می آيد. فَنَعُوذُ
بِاللّه عَمّا يَظُنُّ العبادُ فی حَقِّه، فَتَعالی عَمّا هُم يَعرفُونَ.
|
99 |
ای عزيز، در اين صبح ازلی که انوار "اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ
الأرض"
عالم را احاطه نموده و سرادق عصمت و حفظ " وَ يَأبَی اللّهُ
إلّا أن يُتِمَّ نُورَهُ "
مرتفع گشته و يد قدرت "و بيَدِهِ
مَلَکُوتُ کُلِّ شَيْءٍ "
مبسوط و قائم شده کمر همّت را محکم
بايد بست که شايد به عنايت و مکرمت الهی در مدينه
قدسيّه "إنّا للّه" وارد شويم تا به مواقع عزّ "اليه راجعون"
مقرّ يابيم. انشاءاللّه بايد چشم دل را از اشارات آب و گل پاک
نمود تا ادراک مراتب مالانهايه عرفان نمائيد و حقّ را اظهر از
آن بينيد که در اثبات وجودش به دليلی محتاج شويد و يا به
حجّتی تمسّک جوئيد.
|
100 |
ای سائل محبّ، اگر در هوای روح
روحانی طائری حقّ را ظاهر فوق کلّ شیء بينی به قسمی که
جز او را نيابی. "کانَ اللّهُ و لَم يَکُن مَعَهُ من شَيْءٍ." و اين
مقام مقدّس از آن است که به دليلی مدلّل شود و يا آنکه به
برهانی باهر آيد. و اگر در فضای قدس حقيقت سائری کلّ
اشياء به معروفيّت او معروف اند و او بنفسه معروف بوده و
٦١
خواهد بود. و اگر در ارض دليل ساکنی کفايت کن به آنچه
خود فرموده: "اَوَلَمْ يَکفِهِم اَنَّا اَنزَلنَا عَليکَ الکِتَابَ."
اين
است حجّتی که خود قرار فرموده و اعظم از اين حجّت نبوده
و نيست: "دَليلُهُ آياتُهُ و وُجُودُهُ إثباتُهُ."
|
101 |
در اين وقت از اهل
بيان و عرفاء و حکماء و علماء و شهدای آن استدعا می نمايم
که وصايای الهی را که در کتاب فرموده فراموش ننمايند و
هميشه ناظر به اصل امر باشند که مبادا حين ظهور آن جوهر
الجواهر و حقيقة الحقائق و نور الانوار متمسّک به بعضی عبارات
کتاب شوند و بر او وارد بياورند آنچه را که در کور فرقان
وارد آمد. چه که آن سلطان هويّه قادر است بر اينکه جميع
بيان و خلق آن را به حرفی از بدايع کلمات خود قبض روح
فرمايد و يا به حرفی جميع را حيات بديعه قدميّه بخشد و از
قبور نفس و هوی محشور و مبعوث نمايد. ملتفت و مراقب
بوده که جميع منتهی به ايمان به او و ادراک ايّام و لقای او
می شود. " لَيْسَ البِرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ و
المَغرِبِ و لَکِنَّ الِبرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّه و اليَومِ الآخرِ."
اسمعوا
يا اَهلَ البيان ما وَصَّيناکُم بالحقِّ لَعَلَّ تسکُنُنَّ فی ظِلٍّ کانَ فی
اَيّام اللّه مَمدوداً.
|