حضرت بهاءالله
مرجع  کتب و آثار بهائی جامعه بين المللی بهائی
 
  کتاب ايقان
۱۷۹ :صفحات مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، هوفمايم، آلمان :ناشر حضرت بهاءالله :صاحب اثر
 
 « صفحه بعد |محتوياتصفحه قبل » 
  رفتن به صفحه مورد نظر   اجرا    دريافت‌نسخه نسخه ورد نسخه اکروبات
 صفحه ۹۰-۱۰۵   
      
 

صفحات ۹۰-۱۰۵

۹۰
147
چون غيب ازلی و ساذج هويّه، شمس محمّدی را از افق علم و معانی مشرق فرمود از جمله اعتراضات علمای يهود آن بود که بعد از موسی نبّی مبعوث نشود. بلی، طلعتی در کتاب مذکور است که بايد ظاهر شود و ترويج ملّت و مذهب او را نمايد تا شريعه شريعت مذکوره در تورات همه ارض را احاطه نمايد. اين است که از لسان آن ماندگان وادی بُعد و ضلالت، سلطان احديّت می فرمايد: "وَقَالَتِ اليَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغلُولَةٌ. غُلَّتْ اَيديِهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ." ۱ ترجمه آن اين است که گفتند يهودان دست خدا بسته شده. بسته باد دست های خود ايشان و ملعون شدند به آنچه افترا بستند. بلکه دست های قدرت الهی هميشه باز و مهيمن است، "يَدُاللّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ." ۲

148
اگر چه شرح نزول اين آيه را علمای تفسير مختلف ذکر نموده‏اند و لکن بر مقصود ناظر شويد که می فرمايد: نه چنين است يهود خيال نمودند که سلطان حقيقی طلعت موسوی را خلق نمود و خلعت پيغمبری بخشيد و ديگر دست هايش مغلول و بسته شد و قادر نيست بر ارسال رسولی بعد از موسی. ملتفت اين قول بی معنی شويد که چقدر از شريعه علم و دانش دور است. و اليوم جميع اين مردم به امثال اين مزخرفات مشغول اند. و هزار سال بيش ۹۱ می گذرد که اين آيه را تلاوت می نمايند و بر يهود من حيثُ لا يَشعُر اعتراض می نمايند و ملتفت نشدند و ادراک ننمودند به اينکه خود سرّاً و جهراً می گويند آنچه را که يهود به آن معتقدند. چنانچه شنيده ايد که می گويند جميع ظهورات منتهی شده و ابواب رحمت الهی مسدود گشته، ديگر از مشارق قدس معنوی شمسی طالع نمی شود و از بحر قدم صمدانی امواجی ظاهر نگردد و از خيام غيب ربّانی هيکلی مشهود نيايد. اين است ادراک اين همج رعاع. فيض کلّيّه و رحمت منبسطه که به هيچ عقلی و ادراکی انقطاع آن جائز نيست جائز دانسته و از اطراف و جوانب، کمر ظلم بسته و همّت گماشته‏اند که نار سدره را به ماء ملح ظنون مخمود نمايند و غافل از اينکه زجاج قدرت، سراج احديّه را در حصن حفظ خود محفوظ می دارد. و همين ذلّت کافی است اين گروه را که از اصل مقصود محروم ماندند و از لطيفه و جوهر امر محجوب گشتند. لاَجل آنکه منتهی فيض الهی که برای عباد مقدّر شده لقاءاللّه و عرفان اوست که کلّ به آن وعده داده شده‏اند. و اين نهايت فيض فيّاض قدم است برای عباد او و کمال فضل مطلق است برای خلق او که هيچ يک از اين عباد به آن مرزوق نشدند و به اين شرافت کبری مشرّف نگشتند. و با اينکه چقدر از آيات مُنزله که صريح به اين مطلب عظيم و امر کبير ۹۲ است مع ذلک انکار نموده‏اند و به هوای خود تفسير کرده‏اند. چنانچه می فرمايد: "وَ الَّذينَ کَفَرُوا بِآيَاتِ اللّه و لِقَائهِ اُولئِکَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتی وَ اُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِيمٌ." ۳ و همچنين می فرمايد: "الَّذِينَ يَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و اَنَّهُمْ إلَيْهِ رَاجِعُونَ." ۴ و در مقام ديگر: "قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً." ۵ و در مقامی ديگر: "فَمَنْ کَانَ يَرجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً." ۶ و در مقامی ديگر: "يُدَبِّرُ الاَمرَ يُفَصِّلُ الآياتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ." ۷

149
جميع اين آيات مدلّه بر لقاء را که حکمی محکم تر از آن در کتب سماوی ملحوظ نگشته انکار نموده‏اند و از اين رتبه بلند اعلی و مرتبه ارجمند ابهی خود را محروم ساخته‏اند. و بعضی ذکر نموده‏اند که مقصود از لقاء، تجلّی اللّه است در قيامت. و حال آنکه اگر گويند تجلّی عامّ مقصود است اين در همه اشياء موجود است. چنانچه از قبل ثابت شد که همه اشياء محلّ و مظهر تجلّی آن سلطان حقيقی هستند و آثار اشراقِ شمسِ مجلّی در مرايای موجودات موجود و لائح است. بلکه اگر انسان را بصر معنوی الهی مفتوح شود ملاحظه می نمايد که هيچ شیء بی ظهور تجلّی ۹۳ پادشاه حقيقی موجود نه. چنانچه همه ممکنات و مخلوقات را ملاحظه می نمائيد که حاکی اند از ظهور و بروز آن نور معنوی. و ابواب رضوان الهی را مشاهده می فرمائيد که در همه اشياء مفتوح گشته برای ورود طالبين در مدائن معرفت و حکمت و دخول واصلين در حدائق علم و قدرت. و در هر حديقه ای عروس معانی ملاحظه آيد که در غرف های کلمات در نهايت تزيين و تلطيف جالس اند. و اکثر آيات فرقانی بر اين مطلب روحانی مدلّ و مشعر است. "وَ إنْ مِنْ شَيْءٍ إلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ." ۸ شاهدی است ناطق، "وَ کُلَّ شیءٍ اَحْصَيْنَاهُ کِتَاباً" ۹ گواهی است صادق. حال اگر مقصود از لقاء اللّه، لقاء اين تجلّيات باشد پس جميع ناس به لقاء طلعت لايزال آن سلطان بی مثال مشرّف اند ديگر تخصيص به قيامت چرا؟

150
و اگر گويند مقصود تجلّی خاصّ است آن هم اگر در عين ذات است در حضرت علم ازلاً، چنانچه جمعی از صوفيّه اين مقام را تعبير به فيض اقدس نموده‏اند، بر فرض تصديق اين رتبه، صدق لقاء برای نفسی در اين مقام صادق نيايد لاَجل آنکه اين رتبه در غيب ذات محقّق است واحدی به آن فائز نشود. " السَّبيلُ مَسدُودٌ وَ الطَّلَبُ مَردُودٌ." افئده مقرّبين به اين مقام طيران ننمايد تا چه رسد به عقول محدودين و محتجبين.

151
و اگر ۹۴ گويند تجلّی ثانی است که معبّر به فيض مقدّس شده اين مسلّماً در عالم خلق است، يعنی در عالم ظهور اوّليّه و بروز بدعيّه. و اين مقام مختصّ به انبياء و اوليای اوست چه که اعظم و اکبر از ايشان در عوالم وجود موجود نگشته. چنانچه جميع بر اين مطلب مقرّ و مذعن اند. و ايشانند محالّ و مظاهر جميع صفات ازليّه و اسماء الهيّه. و ايشانند مرايائی که تمام حکايت می نمايند و جميع آنچه به ايشان راجع است فی الحقيقه به حضرت ظاهر مستور راجع. و معرفت مبدأ و وصول به او حاصل نمی شود مگر به معرفت و وصول اين کينونات مشرقه از شمس حقيقت. پس، از لقاء اين انوار مقدّسه لقاء اللّه حاصل می شود و از علمشان علم اللّه و از وجهشان وجه اللّه و از اوّليّت و آخريّت و ظاهريّت و باطنيّت اين جواهر مجرّده ثابت می شود از برای آن شمس حقيقت باَنّه "هُوَ الاَوَّلُ و الآخِرُ وَالظّاهرُ و البَاطِنُ." ۱۰ و همچنين سائر اسماء عاليه و صفات متعاليه. لهذا هر نفسی که به اين انوار مضيئه ممتنعه و شموس مشرقه لائحه در هر ظهور موفّق و فائز شد او به لقاءاللّه فائز است و در مدينه حيات ابديّه باقيه وارد. و اين لقاء ميسّر نشود برای احدی الّا در قيامت که قيام نفس اللّه است به مظهر کلّيّه خود.

152
و اين است معنی ۹۵ قيامت که در کلّ کتب مسطور و مذکور است و جميع بشارت داده شده‏اند به آن يوم. حال ملاحظه فرمائيد که آيا يومی از اين يوم عزيزتر و بزرگ تر و معظّم تر تصوّر می شود که انسان چنين روز را از دست بگذارد و از فيوضات اين يوم که به مثابه ابر نيسان از قِبَل رحمان در جريان است خود را محروم نمايد؟ و بعد از آنکه به تمام دليل مدلّل شد که يومی اعظم از اين يوم و امری اعزّ از اين امر نه، چگونه می شود که انسان به حرف متوهّمين و ظانّين از چنين فضل اکبر مأيوس گردد؟ و بعد از همه اين دلائل محکمه متقنه که هيچ عاقلی را گريزی نه و هيچ عارفی را مفرّی نه آيا روايت مشهور را نشنيده اند که می فرمايد: "اذا قامَ القائِمُ قامَتِ القيامَة"؟ و همچنين أئمّه هدی و انوار لاتطفی "هَل يَنظُرُونَ إلّا اَن يَأتِيَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ" ۱۱ را که مسلّماً از امورات محدثه در قيامت می دانند به حضرت قائم و ظهور او تفسير نموده‏اند.

153
پس ای برادر، معنی قيامت را ادراک نما و گوش را از حرف های اين مردم مردود پاک فرما. اگر قدری به عوالم انقطاع قدم گذاری شهادت می دهيد که يومی اعظم از اين يوم و قيامتی اکبر از اين قيامت متصوّر نيست و يک عمل در اين يوم مقابل است با اعمال صد هزار سنه، بلکه استغفراللّه از ۹۶ اين تحديد زيرا که مقدّس است عمل اين يوم از جزای محدود. و اين همج رعاع چون معنی قيامت و لقای الهی را ادراک ننمودند لهذا از فيض او بالمرّه محجوب ماندند. با اينکه مقصود از علم و زحمات آن وصول و معرفت اين مقام است، مع ذلک همه مشغول به علوم ظاهره شده‏اند. چنانچه آنی منفکّ نيستند و از جوهر علم و معلوم چشم پوشيده‏اند. گويا نمی از يمّ علم الهی ننوشيدند و به قطره ای از سحاب فيض رحمانی فائز نگشتند.

154
حال ملاحظه فرمائيد اگر کسی در يوم ظهور حقّ ادراک فيض لقاء و معرفت مظاهر حقّ را ننمايد آيا صدق عالم بر او می شود اگر چه هزار سنه تحصيل کرده باشد و جميع علوم محدوده ظاهريّه را اخذ نموده باشد؟ و اين بالبديهه معلوم است که تصديق علم در حقّ او نمی شود. و لکن اگر نفسی حرفی از علم نديده باشد و به اين شرافت کبری فائز شود البتّه او از علمای ربّانی محسوب است زيرا به غايت قصوای علم و نهايت و منتهای آن فائز گشته.

155
و اين رتبه هم از علائم ظهور است چنانچه می فرمايد: "يَجْعَلُ اَعلاکُم اَسْفَلَکم وَ اَسْفَلَکُم اَعلاکُم." و همچنين در فرقان می فرمايد: "و نُرِيدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِينَ استُضْعِفُوا فِی الاَرضِ و نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً و نَجْعَلُهُمُ الوَارِثيِن." ۱۲ و اين مشاهده شد که اليوم چه ۹۷ مقدار از علماء نظر به اعراض در اسفل اراضی جهل ساکن شده‏اند و اساميشان از دفتر عالين و علماء محو شده. و چه مقدار از جهّال، نظر به اقبال، به اعلی افق علم ارتفاع جستند و اسمشان در الواح علم و به قلم قدرت ثبت گشته. کذلک "يَمْحُوا اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الکِتابِ." ۱۳ اين است که گفته‏اند: "طلبُ الدَّليلِ عِندَ حُصُولِ المدلولِ قبيحٌ و الاشتِغالُ بِالعِلمِ بَعدَ الوُصُولِ إلَی المَعلُومِ مَذْمُومٌ." قُل يا اَهلَ الاَرضِ هذا فَتیً نارِيٌّ يَرکُضُ فی بَرِّيَّةِ الرُّوحِ و يُبَشِّرُکُم بِسراج اللّه وَ يُذَکِّرُکُمْ بِالاَمرِ الّذی کانَ عَن اُفُقِ القُدسِ فی شَطرِ العراقِ تَحتَ حُجُباتِ النّور بِالسّترِ مَشهُوداً.

156
ای دوست من، اگر قدری در سماوات معانی فرقان طيران فرمائی و در ارض معرفت الهی که در آن مبسوط گشته تفرّج نمائی بسيار از ابواب علوم بر وجه آن جناب مفتوح شود و خواهيد يقين نمود بر اينکه جميع اين امور که اليوم اين عباد را منع می نمايد از ورود در شاطی بحر ازلی بعينها در ظهور نقطه فرقان هم مردم آن عصر را منع نموده از اقرار به آن شمس و اذعان به آن. و همچنين بر اسرار رجعت و بعثت مطّلع شوی و به اعلی غُرف يقين و اطمينان مقرّ يابی.

157
از جمله اينکه روزی جمعی از مجاحدان آن جمال بی مثال و محرومان از کعبه لايزال از روی ۹۸ استهزاء عرض نمودند: "إنَّ اللّهَ عَهِدَ إلَينَا ألَّا نُؤمِنَ لِرَسُولٍ حَتّی يَأتِيَنَا بقربانٍ تَأکُلُهُ النَّارُ." ۱۴ مضمون آن اين است که پروردگار عهد کرده است به ما که ايمان نياوريم به رسولی مگر آنکه معجزه هابيل و قابيل را ظاهر فرمايد، يعنی قربانی کند و آتشی از آسمان بيايد و آن را بسوزاند، چنانچه در حکايت هابيل شنيده‏اند و در کتب مذکور است. آن حضرت در جواب فرمودند: "قَد جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِن قَبْلِی بِالبَيِّنَاتِ وَ بِالَّذی قُلْتُم فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إنْ کُنتُمْ صَادِقينَ." ۱۵ ترجمه آن اين است که آن حضرت فرمودند: آمد به سوی شما پيش از من رسول های پروردگار با بيّنات ظاهرات و به آنچه شما می طلبيد، پس چرا کُشتيد آن رسل پروردگار را اگر هستيد راست گويان؟ حال انصاف دهيد، بر حسب ظاهر آن عباد که در عصر و عهد آن حضرت بوده‏اند کجا در عهد آدم يا انبيای ديگر بودند که چند هزار سال فاصله بود از عهد آدم تا آن زمان؟ مع ذلک چرا آن جوهر صدق نسبت قتل هابيل و يا انبيای ديگر را به عباد زمان خود فرمود؟ چاره نداری يا اينکه نعوذ باللّه نسبت کذب و يا کلام لغو به آن حضرت بدهی يا بگوئی آن اشقياء همان اشقياء بودند که در هر عصری با نبييّن و مرسلين معارضه می نمودند تا آنکه بالاخره ۹۹ همه را شهيد نمودند.

158
درست در اين بيان تفکّر فرما تا نسيم خوش عرفان از مصر رحمان بوزد و جان را از بيان خوش جانان به حديقه عرفان رساند. اين بود که مردم غافل چون معنی اين بيانات بالغه کامله را ادراک نمی نمودند و جواب را به گمان خود مطابق سؤال نمی يافتند لهذا نسبت عدم علم و جنون به آن جواهر علم و عقل می دادند.

159
و همچنين در آيه ديگر می فرمايد تعرّضاً به اهل زمان: "وَ کَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفتِحُونَ عَلَی الَّذينَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءهُم ما عَرَفُوا کَفَروا بِهِ فَلَعْنَةُاللّهِ عَلَی الکَافِرينَ." ۱۶ می فرمايد: بودند اين گروه که با کفّار مجاهده و قتال می نمودند در راه خدا و طلب فتح می نمودند برای نصرت امراللّه، پس چون آمد ايشان را آن کسی که شناخته بودند کافر شدند به او. پس لعنت خدا بر کافران. حال ملاحظه فرمائيد که از آيه چنين مستفاد می شود که مردم زمان آن حضرت همان مردمی بودند که در عهد انبيای قبل برای ترويج آن شريعت و ابلاغ امراللّه مجادله و محاربه می نمودند و حال آنکه مردم عهد عيسی و موسی غير مردم زمان آن حضرت بودند. و ديگر آنکه آن کسی را که از قبل شناخته بودند موسی بود صاحب تورات و عيسی بود صاحب انجيل. مع ذلک چرا آن حضرت می فرمايد چون آمد ١٠٠ بسوی ايشان آن کسی که او را شناخته بودند که عيسی باشد يا موسی، به او کافر شدند؟ و حال آنکه آن حضرت نظر به ظاهر، موسوم به اسم ديگر بودند که محمّد باشد و از مدينه ديگر ظاهر شدند و به لسان ديگر و شرع ديگر آمدند. مع ذلک چگونه حکم آيه ثابت می شود و ادراک می گردد؟

160
حال حکم رجوع را ادراک فرما که به چه صريحی در خود فرقان نازل شده و احدی تا اليوم ادراک آن ننموده. حال چه می فرمائيد؟ اگر می فرمائيد که آن حضرت رجعت انبيای قبل بودند چنانچه از آيه مستفاد ميشود، و همچنين اصحاب او هم رجعت اصحاب قبل خواهند بود، چنانچه از آيات مذکوره هم رجعت عباد قبل واضح و لائح است. و اگر انکار کنند بر خلاف حکم کتاب که حجّت اکبر است قائل شده‏اند. پس همين قسم حکم رجع و بعث و حشر را در ايّام ظهور مظاهر هويّه ادراک نما تا رجوع ارواح مقدّسه را در اجساد صافيه منيره به عين رأس ملاحظه فرمائی و غبارهای جهل و نفس ظلمانی را به آب رحمت علم رحمانی پاک و منزّه نمائی که شايد به قوّت يزدانی و هدايت سبحانی و سراج نورانی، سبيل صبح هدايت را از شام ضلالت تميز دهی و فرق گذاری.

161
و ديگر معلوم آن جناب بوده که حاملان امانت احديّه که در عوالم ملکيّه به حکم جديد و امر بديع ظاهر می شوند چون ١٠١ اين اطيار عرش باقی از سماء مشيّت الهی نازل می گردند و جميع بر امر مبرم ربّانی قيام می فرمايند لهذا حکم يک نفس و يک ذات را دارند، چه جميع از کأس محبّت الهی شاربند و از اثمار شجره توحيد مرزوق. و اين مظاهر حقّ را دو مقام مقرّر است. يکی مقام صرف تجريد و جوهر تفريد. و در اين مقام اگر کلّ را به يک اسم و رسم موسوم و موصوف نمائی بأسی نيست، چنانچه می فرمايد: "لا نُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ." ۱۷ زيرا که جميع مردم را به توحيد الهی دعوت می فرمايند و به کوثر فيض و فضل نامتناهی بشارت می دهند و کلّ به خلع نبوّت فائزند و به رداء مکرمت مفتخر. اين است که نقطه فرقان می فرمايد: "اَمَّا النَّبيُّونَ فَاَنَا." و همچنين می فرمايد: منم آدم اوّل و نوح و موسی و عيسی. و همين مضمون را طلعت علوی هم فرموده‏اند. و امثال اين بيانات که مشعر بر توحيد آن مواقع تجريد است از مجاری بيانات ازليّه و مخازن لئالی علميّه ظاهر شده و در کتب مذکور گشته. و اين طلعات مواقع حکم و مطالع امرند، و امر مقدّس از حجبات کثرت و عوارضات تعدّد است. اين است که می فرمايد: "وَ مَا اَمرُنَا إلّا وَاحِدَةٌ." ۱۸ و چون امر واحد شد البتّه مظاهر امر هم واحدند. و همچنين أئمّه دين و سراج های يقين فرمودند: ١٠٢ "اَوّلُنا مُحَمّدٌ و آخِرُنا مُحَمّدٌ وَ اَوسَطُنا مُحَمّدٌ."

162
باری، معلوم و محقّق آن جناب بوده که جميع انبياء هياکل امراللّه هستند که در قمائص مختلفه ظاهر شدند. و اگر به نظر لطيف ملاحظه فرمائی همه را در يک رضوان ساکن بينی و در يک هوا طائر و بر يک بساط جالس و بر يک کلام ناطق و بر يک امر آمر. اين است اتّحاد آن جواهر وجود و شموس غير محدود و معدود. پس اگر يکی از اين مظاهر قدسيّه بفرمايد: من رجوع کلّ انبياء هستم، صادق است. و همچنين ثابت است در هر ظهور بعد، صدق رجوع ظهور قبل. و چون رجوع انبياء موافق و مطابق آيات و اخبار ثابت شد رجوع اولياء هم ثابت و محقّق است. و اين رجوع اظهر از آن است که به دليل و برهان محتاج شود. مثلاً ملاحظه فرمائيد از جمله انبياء نوح بود که چون مبعوث به نبوّت شد و به قيام الهی بر امر قيام فرمود هر نفسی که به او مؤمن و به امر او مذعن شد او فی الحقيقه به حيات جديده مشرّف شد. و در حقّ او صادق می آمد حيات بديع و روح جديد، زيرا که او قبل از ايمان به خدا و اذعان به مظهر نفس او کمال علائق را به اموال و اسباب متعلّقه به دنيا از قبيل زن و فرزند و اطعمه و اشربه و امثال ذلک داشته به قسمی که اوقات ليل و نهار را مصروف بر اخذ زخارف و اسباب تعيّش داشته و همّت در تحصيل اشيای ١٠٣ فانيه گماشته. و از اين مراتب گذشته، قبل از ورود در لجّه ايمان به حدودات آباء و اجداد و اتّباع آداب و شرائع ايشان چنان راسخ و محکم بود که اگر حکم به قتل او می شد شايد رضا می داد و راضی بر تغيير حرفی از امور تقليديّه که در ميان قوم بود نمی شد. چنانچه همه قوم نداء "إنَّا وَجَدْنَا آباءَنَا عَلَی اُمَّةٍ وَ إنَّا عَلَی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ." ۱۹ برآوردند.

163
و همين گروه، با همه اين حجبات محدوده و حدودات مذکوره به مجرّد اينکه صهبای ايمان را از کأس ايقان از ايادی مظاهر سبحان می نوشيدند بالمرّه تقليب می شدند به قسمی که از زن و فرزند و اموال و اثقال و جان و ايمان بلکه از کلّ ما سوی می گذشتند و به قسمی غلبات شوق الهی و جذبات ذوق صمدانی ايشان را اخذ می نمود که دنيا را و آنچه در آن هست به پر کاهی ندانسته. آيا حکم خلق جديد و رجوع در اينها نمی شود؟ و همچنين ملاحظه شد که اين نفوس قبل از فوز به عنايت بديع جديد الهی جان خود را به صد هزار حيله و تدبير از موارد هلاکت حفظ می نمودند به قسمی که از خاری احتراز می جستند و از روباهی فی المثل فرار می نمودند. و بعد از شرف به فوز اکبر و عنايت عظمی صد هزار جان رايگان انفاق می فرمودند، بلکه نفوس مقدّسشان از قفس تن بيزار و ۱۰۴ يک نفر از اين جنود در مقابل گروهی مقاتله می نمود. مع ذلک چگونه می شود که اگر اين نفوس همان نفوس قبل باشند اين گونه امورات که مخالف عادات بشريّه و منافی هوای جسمانيّه است از ايشان ظاهر شود؟

164
باری، اين مطلب واضح است که بدون تغيير و تبديل الهی محال است اين قسم آثار و افعال که به هيچ وجه شباهت به آثار و افعال قبل ندارد از ايشان ظاهر شود و در عرصه کون بوجود آيد. چنانچه اضطرابشان به اطمينان تبديل می شد و ظنّ به يقين تغيير می يافت و خوف به جرئت مبادله می گشت. اين است شأن اکسير الهی که در يک حين عباد را تقليب می فرمايد.

165
مثلاً در مادّه نحاسی ملاحظه فرمائيد که اگر در معدن خود از غلبه يبوست محفوظ بماند در مدّت هفتاد سنه به مقام ذهبی می رسد. اگر چه، بعضی خود نحاس را ذهب می دانند که به واسطه غلبه يبوست مريض شده و به مقام خود نرسيده.

166
باری، در هر حال اکسير کامل مادّه نحاسی را در آنی به مقام ذهبی می رساند و منازل هفتاد ساله را به آنی طيّ نمايد. آيا آن ذهب را بعد می توان گفت که نحاس است و يا به عالم ذهبی نرسيده و حال آنکه محک در ميان است و صفات ذهبی را از نحا سی معيّن و واضح می نمايد.

167
همچنين اين نفوس هم از اکسير الهی در آنی عالم ترابی را طيّ نموده به عوالم قدسی قدم گذارند و به قدمی از مکان محدود ۱۰۵ به لامکان الهی واصل شوند. جهدی بايد تا به اين اکسير فائز شوی، که در يک آن مغرب جهل را به مشرق علم رساند و ظلمت ليل ظلمانی را به صبح نورانی فائز گرداند و بعيد صحرای ظنّ را به چشمه قرب و يقين دلالت کند و هياکل فانيه را به رضوان باقی مشرّف فرمايد. حال اگر در حقّ اين ذهب حکم نحاسی صادق می آيد در حقّ اين عباد هم حکم عباد قبل از فوز به ايمان صادق و محقّق است.

۱. [ سوره مائده، آيه ٦٤ ]   [ بازگشت به مرجع]
۲. [ سوره فتح، آيه ١٠ ]   [ بازگشت به مرجع]
۳. [ سوره عنکبوت، آيه ٢٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
۴. [ سوره بقره، آيه ٤٦ ]   [ بازگشت به مرجع]
۵. [ سوره بقره، آيه ٢٤٩ ]   [ بازگشت به مرجع]
۶. [ سوره کهف، آيه ١١٠ ]   [ بازگشت به مرجع]
۷. [ ٥ سوره رعد، آيه ٢ ]   [ بازگشت به مرجع]
۸. [ سوره اسراء، آيه ٤٤ ]   [ بازگشت به مرجع]
۹. [ سوره نبأ، آيه ٢٩ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۰. [ سوره حديد، آيه ٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۱. [ سوره بقره، آيه ٢١٠ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۲. [ سوره قصص، آيه ٥ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۳. [ سوره رعد، آيه ٣٩ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۴. [ سوره آل عمران، آيه ١٨٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۵. [ سوره آل عمران، آيه ١٨٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۶. [ سوره بقره، آيه ٨٩ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۷. [ سوره بقره، آيه ٢٨٥ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۸. [ سوره قمر، آيه ٥٠ ]   [ بازگشت به مرجع]
۱۹. [ سوره زخرف، آيه ٢٣ ]   [ بازگشت به مرجع]
 « صفحه بعد |محتوياتصفحه قبل » 
 
 

جستجو

صاحبان آثار
حضرت بهاءالله
حضرت باب
حضرت عبدالبهاء

حضرت ولی امرالله
بيت العدل اعظم

مجموعه آثار مباركه

مؤلفين ديگر
عناوين آثار
بترتيب اسم صاحب اثر
بترتيب حروف الفبا
زبانها
فارسی
عربي
English
سايتهای وابسته
عالم بهائی
توجه: دوستان عزيزى كه مايل به كسب اطلاعات بيشترى درباره آئين بهائى هستند ميتوانند به تارنماهاى ذيل مراجعه فرمايند. در اينجا لازم ميدانيم كه توجه دوستان را به اين نكته جلب نمائيم كه ذكر آدرس اين وب سايتها فقط جنبه اطلاعاتى داشته و بدان معنى نيست كه محتويات آنها مورد تاييد و يا تصويب جامعه بين المللى بهائى قرار گرفته است
ارتباط با ما | درباره اين سايت | نقشه سايت | اطلاعات خصوصى | شرايط استفاده
تمام حقوق محفوظ. جامعه بين المللی بهائی  ۲۰۰۸