نظر باينکه
اعظم وسيلهء آسايش و راحت اهالی و اکبر واسطهء
ترقّی جمهور اعالی و ادانی اين امر اهمّ اتمّ است لذا بايد
علمائيکه واقفند بر مسائل شرعيّهء الهيّه در اين مجلس کبير
اوّلاً يک منهج قويم و صراط مستقيمی بجهت قطع دعاوی
عموم تعيين و تأليف نموده بامر حضرت سلطان در جميع
ولايات منتشر گردد و بر موجب آن حکم جاری شود
بسيار اين امر مهمّ را اهتمام لازمست . و ثانی صفت
کماليّه عدل و حقّانيّت است و آن عدم التفات و التزام
منافع ذاتيّه و فوائد شخصيّهء خود و بدون ملاحظه
و مراعات جهتی از جهات بين خلق اجراء احکام حق
نمودن و نفس خود را چون افراد بندگان غنيّ مطلق
شمردن وجز امتياز معنوی در امری از امور تفرّد
٤٧
از جمهور نجستن و خير عموم را خير خويشتن دانستن
خلاصه هيئت جمعيّت را بمنزلهء شخص واحد پنداشتن
و نفس خود را عضوی از اعضای اين هيئت مجسّمه
انگاشتن و الم و تأثّر هر جزئی سبب تألّم کلّ اجزاء
هيئت بالبداهه تيقّن نمودن است . و ثالث صفت کماليّه
بصدق طويّت و خلوص نيّت بتربيت جمهور پرداخته
در تعاليم معارف عموميّه و تدريس علوم نافعه و تشويق
بر ترقّيات عصريّه و تحريص بر توسيع دوائر صنائع
و تجارت و ترغيب اتّخاذ وسائل ثروت اهالی مملکت
بذل جهد بليغ و سعی منيع نمودنست . چه که عموم ناس
از اين امور مهمّه که علّت مزمنهء هيئت اجتماعيّه را برء
فوريست بيخبرند بايد که علمای هوشمند و دانايان خردمند
خالصاً مخلصاً للّه بوعظ و نصيحت عموم برخيزند تا ديدهء
اهالی از اين کُحل بينش معارف روشن و بصير گردد .
زيرا اليوم ناس بظنون و اوهام خود چنين تصوّر نمودهاند
که نفسيکه موقن باللّه و مؤمن بآيات و رسل و کتب
٤٨
و شرائع الهيّه و مظهر خشية اللّه است بايد معطّل و معوّق
بماند و ببطالت و بطائت ايّام بگذراند تا از نفوسی عند
اللّه محسوب گردد که از دنيا و مافيها گذشته دل بعالم
اخروی بستهاند و از خلق بعيد شده بحقّ تقرّب جستهاند .
چون اين بيان مفصّلاً در اين کتاب در موقع ديگر ذکر
خواهد يافت لهذا در اين مقام ترک اولی . باری باقی
صفات کماليّه خشية اللّه و محبّة اللّه فی محبّة عباده و حلم
و سکون و صدق و سلوک و رحم و مروّت و جلادت
و شجاعت و ثبات و اقدام و جهد و کوشش و کرم و بخشش
و وفا و صفا و حميّت و غيرت و همّت و بزرگواری و حقوق
پروری و امثال ذلک بوده و فاقد اين اخلاق حسنهء
انسانيّه ناقص است و اگر حقائق هر يک از اين صفات را
بيان نمائيم ( مثنوی هفتاد من کاغذ شود ) . و ثانی کلمهء
اين شرائط مقدّسهء علميّه ( حافظاً لدينه است ) . و اين
معلوم است که مقصد از اين کلمهء مبارکه منحصر
در استنباط احکام و مراعات عبادات و اجتناب از کبائر
٤٩
و صغائر و اجراء احکام شرعيّه و باين وسائط محافظهء
دين اللّه نمودن نبوده بلکه هيئت ملّت را از کلّ جهات
محافظه نمودن و در اعلاء کلمة اللّه و تکثير جمعيّت دينيّه
و ترويج دين الهی و غلبه و استعلائش بر سائر اديان
از اتّحاد جميع وسائل و وسائط سعی بليغ را مبذول
داشتن است . و فی الحقيقه اگر علمای اسلاميّه در اين
امور چنانچه بايد و شايد اقدام مينمودند تا بحال جميع
ملل عالم در ظلّ کلمهء وحدانيّت داخل ميشدند و شعلهء
نورانيّهء ( ليظهره علی الدّين کلّه ) چون آفتاب در قطب
امکان طالع و بر جميع آفاق لائح ميگشت. در قرن خامس
عشر ميلاد لوطر که اوّل يکی از اعضای اثنا عشر هيئت
مذهبيّهء قاتوليک در مرکز حکومت پاپ بود و مؤخّراً
محدث مذهب پروتستان گشت در بعضی مسائل
که عدم تجويز تزويج رهابين و تعظيم و تکريم صور
حواريّين و رؤسای سلف مسيحيّين و عادات و رسوم
مذهبيّهء زائده بر احکام انجيل با پاپ مخالفت نمود .
٥٠
با وجود آنکه در آن زمان اقتدار پاپ بدرجه ای بود که کلّ
ملوک اوروپ از سطوتش متزلزل و مضطرب و ضبط
و ربط امور مهمّهء قطعهء اوروپ در يمين قوّت و قدرتش
مودوع و مرتبط ولکن چون در اين مسائل
که جواز تزويج رؤسای دينيّه و عدم سجود و تعظيم
بر تمثال و صور معلّقهء در کنائس و ابطال عادات رسميّهء
زائده بر مضامين انجيل لوطر محقّ و محقّق بود و بوسائل
لازمهء ترويج تشبّث نمود در ظرف اين قرون اربعه
و کسری اکثر اهالی امريک و چهار خمس قطعهء آلمان
و انگليس و بسياری از اهالی نمچه ( خلاصه ) تقريباً
دويست و پنجاه کرور از مذاهب سائرهء نصاری در مذهب
پروتستان داخل گشتند و هنوز رؤسای اين مذهب
بکمال همّت در ترويجند و حال در سواحل شرقيّهء افريک
بظاهر حرّيّت و آزادی سودان و زنگيان را وسيله
نموده مکاتب و مدارس تأسيس کرده بتعليم و تدريس
و تمدين طوائف متوحّشهء صرفهء افريک مشغولند
٥١
و در باطن مقصد اصليشان آنکه بعضی طوائف اسلاميّهء
زنگيان را داخل در مذهب پروتستان نمايند . هر طائفه ای
در ارتفاع ملّت خود مشغول و ما در خواب غفلت
مدهوش . ملاحظه نمائيد که اين شخص با وجود آنکه
معلوم نبود بچه هوائی پرواز ميکند و بچه مقصدی
متحرّک بهمّت و غيرت رؤسای مذهبش چه قدر
ترويج شد . حال اگر ملّت باهرهء حقّ که مظهر تأييدات
الهيّه و مطلع توفيقات ربّانيّه است اگر بهمّت تامّه
و غيرت کامله متوسّلا الی اللّه و منقطعاً عمّا سواه تشبّث
بوسائل ترويج نمايند و بذل سعی و اقدام کنند البتّه
انوار حقّ مبين بر کلّ آفاق ساطع گردد و بعضی
نفوس که بر حقائق امور اطّلاعی ندارند و نبض عالم
در دستشان نه و ندانند که علّت مزمنهء بطلان را چه
فاروق اعظم حقّی لازم همچه گمان ميکنند که ترويج
بسيف منوط است و بحديث انا نبيّ بالسّيف استدلال
مينمايند . و حال آنکه فی الحقيقه اگر بنظر دقيق ملاحظه
٥٢
نمايند مشهود گردد که در اين عصر سيف واسطهء
ترويج نه بلکه سبب وحشت و دهشت و اشمئزاز قلوب
و نفوس گردد و در شريعت مبارکهء غرّا اهل کتاب را
بقوّهء قاهره اجبار بر اقرار و ايمان جائز نه و حال آنکه
دلالت و هدايت فريضهء ذمّت هر مؤمن موحّد است
و حديث ( انا نبيّ بالسّيف ) و کذلک حديث ( امرت ان
أقاتل النّاس حتّی يقولوا لا اله الّا اللّه ) در حقّ مشرکين
جاهليّه که از کثرت توحّش و نادانی از درجهء بشريّت
ساقط بودند وارد . چه که ايمانيکه بضرب سيف
حاصل گردد بسيار بی اعتبار و بسبب امر جزئی منقلب
بکفر و ضلال ميشود چنانکه قبائل و طوائف اطراف
مدينهء منوّره بعد از عروج آفتاب اوج نبوّت بمعارج
(فی مقعد صدق عند مليک مقتدر) دوباره بدين
جاهليّه برگشته مرتدّ شدند . و همچنين ملاحظه نمائيد
زمانيکه نفحات قدسيّهء روح اللّه خطّهء فلسطين و جليل
و سواحل نهر اردن و جوانب اورشليم را معطّر ساخته
٥٣
و الحان جليل انجيل بمسامع روحانيان در آمده در آن زمان
کلّ قبائل و طوائف آسيا و اوروپ و افريک و امريک
و اوقيانوس که جزائر بحر محيط است مجوس و بت پرست
و غافل از خطاب يوم الست بودند مقرّ وحدانيّت
و الوهيّت جز ملّت موسويّه نبوده . بعد از بعثت انفاس
طيّبهء طاهرهء روح بخش آنحضرت در مدّت سه سال
حيات جاودانی بر اهالی آنديار مبذول داشت و بوحی
الهی اسّ اساس شريعت عيسويّه که در آن عصر معجون
برء السّاعهء هيئت معلولهء بشريّه بود تأسيس شد . اگر چه
در زمان آنحضرت انفس قليله مقبل الی اللّه گشتند بلکه
فی الحقيقه مؤمن موقن عبارت از دوازده نفر رجال
حواريّين و چند نساء بودند و يکی از حواريّين که مسمّی
بيهوذای اسخر يوطی بود نيز مرتدّ شده يازده نفر باقی
ماندند . باری بعد از صعود آنحضرت بافق عزّت اين
نفوس قليله باخلاق حسنهء روحانيّه و روش و حرکات
مقدّسهء رحمانيّه مبعوث شده بقوّهء الهيّه و نَفَس مسيحائی
٥٤
بهدايت کلّ من علی الارض قيام نمودند . و در آنزمان
کلّ ملل اصناميّه و ملّت يهود بکمال قوّت و اهتمام
بر اطفای سراج الهی که در زجاجهء خطّهء اورشليم مشتعل
گشته برخاستند ( يريدون ان يطفئوا نور اللّه بافواههم
و يأبی اللّه الّا ان يتمّ نوره و لو کره الکافرون ) و هر يک
از اين نفوس مبارکه را ببدترين عذابی شهيد نمودند
بلکه جسم مطهّر بعضی را بساطور قصّابی ريزه ريزه
نموده و در گلخنها بسوختند و بعضی اتباع و اشياع اين
اشخاص مقدّسه را بعد از شکنجه و عذاب زنده زير خاک
دفن نمودند . با وجود اين عقوبات شديده ابداً در تبليغ
امر اللّه فتور ننموده بدون سلّ سيف و خراشيدن روی
نفسی بالاخره ملّت عيسويّه عالم را احاطه نموده
بقسمی که در قطعهء اوروپ و امريک از اديان سائره
اثری باقی نماند و در آسيا و افريک و جزائر بحر محيط
جمّ غفيری از اهالی اليوم در ظلّ انجيل داخلند .
حال باين ادلّهء واضحهء لايحه ثابت و مبرهن گشت که ترويج
٥٥
دين الهی بکمالات انسانيّه و اخلاق حسنه و شيم
مرضيّه و روش و حرکت روحانيّه است . اگر نفسی
بصرافت فطرت اقبال الی اللّه نمايد مقبول درگاه
احديّت بوده چه که اين نفس از اغراض شخصيّه و طمع
منافع ذاتيّه مبرّا و بصون حمايت حقّ التجا نموده بصفت
امانت و صداقت و پرهيزکاری و حقوق پروری و همّت
و وفا و ديانت و تُقی بين خلق ظاهر گردد و مقصود
اصلی از انزال شرائع مقدّسهء سمائيّه که سعادت اخروی
و تمدّن دنيوی و تهذيب اخلاق باشد حاصل گردد
و الّا بضرب سيف بظاهر مقبل و در باطن مغلّ و مدبر
گردند . در اين مقام حکايتی که سبب عبرت کلّ گردد
ذکر نمائيم . در تواريخ عربيّه مذکور که قبل از بعثت
نبوی عليه السّلام نعمان بن منذر لخميّ که يکی از ملوک
عرب جاهليّه و مقرّ سرير سلطنتش مدينهء حيره بوده
روزی از کثرت تجرّع اقداح مدام عقلش زائل
و شعورش باطل گشت . در عالم سکر و بيهوشی بقتل
٥٦
خالد بن مضلّل و عمر بن مسعود کلده که دو نديم و انيس
و در محفل انس يار و جليسش بودند فرمان داد . و چو ن
از عالم مستی و سکر بهوش آمد بپرسش حال دو نديم
پرداخت تفصيل واقعه را بيان نمودند بغايت محزون
و دلخون شد . از حبّ شديد و تعلّق خاطر عظيم که باين
دو نديم داشت بر مقابرشان دو بناء عالی مسمّی بغريّان
ساخته و بيادگار اين دو نديم يوم بؤس و يوم نعيم
در هر سالی قرار داد و در اين دو روز معلوم بحشمت تمام
آمده ما بين غريّان نشسته در يوم بؤس نظرش بر هر که
افتادی بجان امان نيافتی و در يوم نعيم هر وارد و وافدی را
مظهر احسان و عنايت بینهايت ساختی و اين قاعده
و قانون مستمرّ و بيمين شديد مستحکم بود . تا آنکه روزی
پادشاه اسبی محمود نام سوار و بقصد شکار عزم صحرا
نمود ناگاه از دور گوری بنظرش درآمد در عقب آن
گور پادشاه اسب برانگيخت و تاخت تا از خيل و جيش
خود دور و وقت بيگاه شد مأيوس گشت ناگاه سواد
٥٧
خيمه ای در باديه پيدا شد عنان بدان جانب معطوف داشت
تا بدر خيمه رسيد فرمود مهمان ميطلبيد خداوند خيمه
حنظله بن ابی غفراء طائی گفت بلی و استقبال نموده
نعمانرا فرود آورده و با زوجهء خود گفت در ناصيهء اين
شخص آثار بزرگی باهر تهيّأ ضيافتی کن و در مهمان
نوازی همّتی و غيرتی نما . زن گفت گوسفندی داريم
ذبح نما و من بجهت احتياط چنين روزی قدری آرد ذخيره
نمودهام پس حنظله گوسفند را دوشيده قدحی شير نزد
نعمان برده آنگاه گوسفند را ذبح نموده مائده ای ترتيب
داد و آنشب را نعمان از محبّت و الفت حنظله بکمال
خوشنودی و سرور بسر برد . و چون فجر طالع شد نعمان
عزم عزيمت فرمود بحنظله خطاب نمود که تو در ضيافت
و مهمان نوازی منتهای جوانمردی را آشکار نمودی من
نعمان بن منذر و قدوم ترا بکمال اشتياق منتظرم . مدّتی
گذشت تا آنکه قحط و غلاء عظيمی در ديار طيّ روی
نمود حنظله باحتياج شديد مبتلا شد بدين سبب بحضور
٥٨
پادشاه شتافت . از غرائب اتّفاقات يوم بؤس در پيشگاه
حضور نعمان حاضر گشت پادشاه بغايت آزرده
خاطر شده آغاز عتاب نمود که چرا چنين روزی بحضور
رفيق خود شتافتی که روز بؤس يعنی سختی است .
اگر امروز نظرم بر يگانه فرزندم قابوس افتد بجان امان
نيابد اکنون حاجتی که داری بخواه . حنظله گفت از يوم
بؤس بيخبر بودم و نعمت دنيا بجهت حياة و بقاست
و چون مرا در اين ساعت چشيدن کأس هلاک مقرّر
از خزائن ارض چه فائده متصوّر . نعمان گفت از اين
امر چاره نيست . پس حنظله بر زبان راند مرا چندان
امان ده که بنزد عيال خود عودت نمايم و وصيّت اجرا
نمايم و در سال آينده يوم بؤس حاضر گردم . نعمان
ضامنی خواست که اگر در وعده مخالفت نمايد ضامن را
بقتل رساند . حنظله متحيّرانه بهر طرف نگريست
تا آنکه نظرش بر شريک بن عمر و بن قيس شيبانی
که يکی از خدّام نعمان بود افتاد و اين ابيات را بخواند :
٥٩