عرضه کن . حنظله يد بيضای هدايت را از جيب محبّة اللّه
٦١
برآورد انوار انجيل بر بصر و بصيرت حاضرين
اشراق نمود و چون حنظله چند آيات الهيّه از انجيل
بالحان جليل تلاوت نمود نعمان و جميع وزرايش از بت
و بت پرستی بيزار و در دين الهی ثابت و راسخ گشته
بر زبان راندند که صد هزار افسوس که تا بحال ازين
رحمت بی پايان غافل و محجوب و از اين غمام فضل رحمن
مأيوس و محروم بوديم و فوراً غريّان را خراب نموده
از ظلم و اعتساف نادم و اساس عدل و انصاف را استوار
نمود . حال ملاحظه نمائيد که شخصی از اهل باديه بحسب
ظاهر گمنام و بيمقام چون بصفتی از صفات مخلصين
ظاهر شد چنين پادشاه غيور را با جمّ غفيری از ظلمت
شام ضلالت نجات داده بصبح هدايت دلالت نمود
و از باديهء هلاکت بت پرستی خلاص نموده بساحل بحر
وحدانيّت الهيّه وارد کرد و سبب ابطال چنين عاداتی
که فی الحقيقه آفت جمعيّت بشريّت و مخرّب بنيان
مدنيّت است گرديد . تفکّر و تعمّق لازم و تعقّل و تدبّر
٦٢
واجب است . خلاصه قلب در منتهی درجهء احزان
و تأسّف که از هيچ وجه توجّه عموم را متوجّه آنچه اليوم
لائق و سزاوار است نميبيند . شمس حقيقت بر کلّ آفاق
مشرق و ما در ظلمات هوای خود گرفتار و بحر اعظم
از کلّ جهات متموّج و ما از تشنگی سوخته و افسرده
و ناتوان موائد الهيّه از سماء احديّت نازل و ما در مفازهء
قحط سرگشته و حيران ( من ميان گفت و گريه ميتنم ) .
و از جمله اسباب کلّيّه که سبب اجتناب اديان سائره
بتديّن بدين الهی گشته تعصّب و حميّت جاهليّه است .
مثلاً ملاحظه فرمايند که خطاب الهی بجمال نورانی و فلک
رحمانی سرور اهل عالم ( و جادلهم بالّتی هی احسن )
وارد و بمدارا و ملائمت مأمور چنانچه آن شجرهء مبارکهء
(لا شرقيّه و لا غربيّهء) نبوّت ظلّ الطاف بينهايت را بر سر
عموم اهل عالم افکنده و بملاطفت کبری و خلق عظيم
رفتار و حرکت ميفرمودند و همچنين حضرت موسی
و حضرت هارون عليهما السّلام در خطاب و عتاب
٦٣
بفرعون ذی الاوتاد بامر ( قولا له قولاً ليّناً ) مأمور .
با وجود شهرت سير خيريّهء انبيا و اولياء الهی که فی
الحقيقه در جميع مراتب هيئت بشريّه را تا قيام السّاعه
اُسوهء حسنه است مع ذلک بعضی از اين تلطّفات
و تعطّفات فوق العاده غافل و محجوب و از حقائق کتب
مقدّسهء الهيّه محروم و مهجور گشته از اهل سائر اديان
کمال اجتناب و احتراز را مجری و ابداً تعارفات عاديّه را
نيز جائز نميدانند . با وجود عدم جواز الفت و معاشرت
چگونه ميتوان نفسی را هدايت نموده از ظلام فانی
لا بصبح نورانی الّا منوّر فرمود و از اسفل جهل و ضلال
بصعود اعلی افق علم و هدی تشويق و تحريص نمود ؟
حال بعين انصاف ملاحظه نمائيد که اگر حنظله
با نعمان ابن منذر با کمال محبّت و صداقت و مهربانی
و مهمان پروری حرکت نميکرد آن پادشاه و جمّ غفير
از مشرکين را بوحدانيّت الهی چگونه مقرّ و معترف
ميگردانيد . اجتناب و احتراز و خشونت سبب اشمئزاز
٦٤
قلوب و نفوس گردد و محبّت و ملاطفت و مدارا و ملائمت
سبب اقبال نفوس و توجّه قلوب شود . اگر شخصی
از مؤمنين موحّدين در حين ملاقات با نفسی از ملل اجنبيّه
اظهار احتراز نمايد و کلمهء موحشهء عدم تجويز معاشرت
و فقدان طهارت را بر زبان راند آن شخص اجنبی از اين
کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر
نيز بيند اقبال بحقّ ننمايد و ثمرهء اجتناب اين باشد که
اگر در قلب آن شخص توجّه قليلی الی اللّه بوده از آن
نيز پشيمان گشته بکلّی از شاطی بحر ايمان بباديهء غفلت
و بطلان فرار نمايد و چون بممالک و وطن خود رسد
در جميع روزنامه ها درج نمايد که فلان ملّت در شرائط
انسانيّت بمنتهی درجهء قصورند . اگر قدری تفکّر
در آيات و بيّنات قرآنيّه و روايات مأثوره از نجوم سماء
احديّت نمائيم معلوم و مبرهن گردد که اگر نفسی
بصفات ايمانيّه متّصف و باخلاق روحانيّه متخلّق باشد
مظهر رحمت منبسطهء الهيّه است برای کلّ ممکنات
٦٥
و مشرق الطاف رحمانيّه است بجهت کلّ موجودات
چه که صفات مقدّسهء اهل ايمان عدل و انصاف
و بردباری و مرحمت و مکرمت و حقوق پروری
و صداقت و امانت و وفاداری و محبّت و ملاطفت
و غيرت و حميّت و انسانيّت است . پس اگر نفسی
فی الحقيقه پاک و مقدّس باشد متشبّث بوسائلی شود
که جلب قلوب کلّ ملل عالم نمايد و بصفات حقّ جميع
عالم را بصراط مستقيم کشاند و از کوثر حيات ابديّه
چشاند . حال ما از جميع امور خيريّه چشم پوشيده سعادت
ابديّهء جمهور را فدای منافع موقّتهء خود مينمائيم و تعصّب
و حميّت جاهليّه را وسيلهء عزّت و اعتبار خويشتن ميشمريم .
باين قناعت ننموده بتکفير و تدمير يکديگر ميکوشيم
و چون خواهيم که اظهار معرفت و دانائی و زهد و ورع
و تقوای الهی نمائيم بطعن و سبّ اين و آن پردازيم
که عقيدهء فلان باطل است و عمل فلان ناقص عبادت
زيد قليل است و ديانت عمرو ضعيف افکار فلان
٦٦
مشابه اطوار فرنگ است و اسرار فلان متوجّه نام
و ننگ صف جماعت دوش پيوسته نبود و اقتدای
بشخص ديگر جائز و شايسته نه . در اين ماه شخص
توانگری بحدائق باقيه نشتافت و خيرات و مبرّاتی
در پيشگاه مسند پيغمبری حاضر نگشت . بنيان شريعت
خراب شد و اساس ديانت تار و مار بساط ايمان
منطوی شد و اعلام ايقان مختفی گشت عالم بضلالت
افتاد و در ردّ مظالم فتور و رخاوت حاصل شد روزها
و ماهها بسر آمد و عقار و ضياع در دست مالک سال
گذشته باقی ماند . در اين شهر هفتاد حکومت مختلفه
مرتّب بود و حال روز بروز قلّت يافته بيست و پنج
حکومت يادگار ماند روزی دويست احکام متضادّه
و فتاوای متباينه از يک مصدر ظاهر و حال تجاوز
از پنجاه نمينمايد . جمّ غفيری از عباد اللّه بجهت محاکمه
سرگردان و حال در مأمن راحت مستريح و در امان .
يکروز مدّعی مغلوب و مدّعی عليه غالب و روز ديگر
٦٧
مدّعی غالب و مدّعی عليه مغلوب حال اين مسلک
مستقيم نيز متروک شد . اين چه ديانت کفريّه است
و اين چه ضلالت شرکيّه وا ويلا وا شريعتا وا دينا
وا مصيبتا ای برادران مؤمنين زمان زمان آخر است
و روز قيامت نزديک . باری باينگونه کلمات تخديش
اذهان بيچارگان اهالی و تشويش قلوب درماندگان
مساکينی ميشود که از حقائق امور و اساس اين اقوال
خبر ندارند و نميدانند که صد هزار اغراض نفسانيّه
در تحت نقاب اقوال تعصّبيّهء بعضی مستور . لهذا گمان
ميکنند که قائل را غيرت دينيّه و خشية اللّه بر آن داشته
و حال آنکه قائل چون در آبادی عموم خرابی خصوصی
خود را می بيند فرياد کند و در بينائی ديگران کوری خود را
مشاهده مينمايد ناله و فغان آغاز کند . لکن ديدهء بصيرت
لازم که ادراک کند اگر اين قلوب مظهر خشية اللّه بود
البتّه رائحهء طيّبهاش چون مشک جان عالم را معطّر مينمود .
هيچ امری در عالم بمجّرد قول تصديق نشود .
٦٨