بلی تمدّن حقيقی وقتی در قطب عالم عَلَم افرازد که
چند ملوک بزرگوار بلند همّت چون آفتاب
رخشندهء عالم غيرت و حميّت بجهت خيريّت
و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأی راسخ قدم
٧٦
پيش نهاده مسئلهء صلح عمومی را در ميدان مشورت
گذارند و بجميع وسائل و وسائط تشبّث نموده عقد
انجمن دول عالم نمايند و يک معاهدهء قويّه و ميثاق و شروط
محکمهء ثابته تأسيس نمايند و اعلان نموده باتّفاق عموم
هيئت بشريّه مؤکّد فرمايند . اين امر اتمّ اقوم را که فی
الحقيقه سبب آسايش آفرينش است کلّ سکّان ارض
مقدّس شمرده جميع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای
اين عهد اعظم باشند . و در اين معاهدهء عموميّه تعيين
و تحديد حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضيع روش
و حرکت هر حکومتی شود و جميع معاهدات
و مناسبات دوليّه و روابط و ضوابط مابين هيئت
حکومتيّهء بشريّه مقرّر و معيّن گردد و کذلک قوّهء
حربيّهء هر حکومتی بحدّی معلوم مخصّص شود . چه
اگر تدارکات محاربه و قوّهء عسکريّهء دولتی ازدياد يابد
سبب توهّم دول سائره گردد . باری اصل مبنای اين عهد
قويم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول من بعد
٧٧
شرطی از شروط را فسخ نمايد کلّ دول عالم بر اضمحلال
او قيام نمايند بلکه هيئت بشريّه بکمال قوّت بر تدمير
آنحکومت برخيزد . اگر جسم مريض عالم باين داروی
اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده
بشفای باقی دائمی فائز گردد . ملاحظه فرمائيد که اگر
چنين نعمتی ميسّر شود هيچ سلطنت و حکومتی محتاج
تهيُّأ و تدارکات مهمّات جنگ و حرب نباشد و مضطرّ
باصطناع آلات حربيّهء جديده بجهت مقهوريّت نوع
انسان نگردد بلکه بعسکر قليلی که سبب تأمين
مملکت و تأديب اهل فساد و شقاوت و منع فتن
داخليّه است محتاج و بس . از اين جهت اوّلاً بندگان
الهی عموم اهالی از تحمّل اثقال مصارف باهظهء حربيّهء
دول راحت و مستريح شوند ثانياً نفوس کثيره اوقات
خود را دائماً در اصطناع آلات مضرّه که شواهد درندگی
و خونخواری و منافی موهبت کلّيّهء عالم انسانی است
صرف ننمايند بلکه در آنچه سبب آسايش و حيات
٧٨
و زندگی جهانيانست کوشيده سبب فلاح و نجاح نوع
بشر گردند و عموم دول عالم بکمال عزّت بر سرير
تاجداری مستقرّ و کافّهء قبائل و امم در مهد آسايش
و راحت آرميده و مستريح شوند . و بعضی اشخاص
که از همم کلّيّهء عالم انسان بيخبرند اين امر را بسيار
مشکل بلکه محال و ممتنع شمرند . نچنانست بلکه از فضل
پروردگار و عنايت مقرّبين درگاه آفريدگار و همّت
بيهمتای نفوس کاملهء ماهره و افکار و آراء فرائد زمانه
هيچ امری در وجود ممتنع و محال نبوده و نيست همّت
همّت غيرت غيرت لازمست . چه بسيار امور که در ازمنهء
سابقه از مقولهء ممتنعات شمرده ميشد که ابداً عقول
تصوّر وقوع آنرا نمينمود حال ملاحظه مينمائيم که بسيار
سهل و آسان گشته و اين امر اعظم اقوم که فی الحقيقه
آفتاب انور جهان مدنيّت و سبب فوز و فلاح و راحت
و نجاح کلّ است از چه جهت ممتنع و محال فرض شود ؟
و لابدّ بر اينست که عاقبت شاهد اين سعادت در انجمن
٧٩
عالم جلوهگر گردد . چه که آلات و ادوات حربيّه
بر اين منوال بدرجه ای رسد که حرب بدرجهء ما لا يطاق
هيئت بشريّه واصل گردد . از اين تفاصيل مشروحهء
گذشته مبرهن است که شرف و بزرگواری انسان به
خونخوارگی و تيز چنگی و تدمير مداين و ممالک اجنبی
و تتبير و اهلاک جيوش و اهالی نبوده بلکه سبب
بلند اختری و جوان بختی صيت عدالت پروری و دلجوئی
عموم رعايا از اعالی و ادانی و تعمير ممالک و مُدُن و قُری
و حوالی و نواحی و ترفيه و ترويح بندگان الهی و وضع
اسّ اساس اصول ترقّی و توسيع حال جمهور و تزييد
ثروت و غنای عموميست . ملاحظه فرمائيد که در امکان
چه بسيار ملوک جهانگير بر سرير کشورستانی
مستقرّ گشتند . از آنجمله هلاکوخان و امير تيمور گورکان
که فی الحقيقه قطعهء عظيمهء آسيا را در قبضهء تصرّف
آوردند و اسکندر رومی و ناپليون اوّل که دست
تطاول را بر سه قطعه از قطعات خمسهء عالم گشودند .
٨٠
آيا چه ثمره ای از اين فتوحات جسيمه مترتّب شد ؟ مملکتی
معمور گشت و يا خود سعادتی منظور آمد ؟ سبب استقرار
سلطنت شد و يا باعث انقراض حکومت از آن خاندان
گرديد ؟ هلاکوی چنگيز جنگانگيز از جهان
گيريش ثمره ای مشهود نشد جز آنکه قطعهء آسيا از نائرهء
حروبات شديده چون تلّ خاکستر گشت و امير تيمور
از کشورستانی بغير از تشتّت جمعيّت عالم و تخريب بنيان
بنی آدم نتيجه ای حاصل نکرد و اسکندر رومی
از فتوحات عظيمهاش جز سقوط پسرش از سرير
تاجداری و تغلّب فلسقوس و بطلميوس بر کلّ ممالکش
فائده ای مشاهده نشد و ناپليون اوّل از ظفر بر ملوک
اوروپ الّا تخريب ممالک معموره و تدمير نفوس عامّه
و استيلاء تزلزل و اضطراب شديد در قطعهء اوروپ
و اسيری نفس خود در انجام ايّام فوائدی نيافت .
اين آثار ملوک جهانگير . ولکن قدری در فضائل
و خصائل حميده و عظمت و بزرگواری شأن شهريار
٨١
عادل انوشيروان باذل تأمّل نمائيد که آن سرور داد
پرور در زمانی بر سرير جهانبانی مستقرّ شد که بنيان قويّ
الارکان سلطنت ايرانرا از هر جهت خلل و فتور
طاری شده بود بعقل خداداد تأسيس عدل و داد نموده
بنيان ظلم و بيداد را قلع و قمع و هيئت پريشان ايران را
در ظلّ جناح سلطنتش جمع فرمود . در مدّتی قليله ممالک
پژمردهء ويران ايران به پرتو حيات بخش توجّهاتش
زنده و برازندهترين ممالک معمورهء مسکونه گشت
قوای متحلّلهء حکومت را تکرار اعاده و مزداد و صيت
عدل و انصافش آفاق اقاليم سبعه را احاطه نمود جمهور
اهالی از حضيض ذلّت و فلاکت باوج عزّت و سعادت
صعود نمودند . با وجود آنکه از ملّت مجوس بود صدر
آفرينش شمس حقيقت آسمان نبوّت بکلام مبارک ( انّی
وُلِدتُ فی زمن ملک عادل ) ناطق گشتند و اظهار مسرّت
از ولادت در زمان حکومت او فرمودند . حال آن
بزرگوار آيا بسير مرضيّه باين مقام بلند اعلی فائز گشت
٨٢
يا خود بجهان گيری و خون ريزی ؟ ملاحظه فرمائيد
که در قطب ابداع بچه شأنی مفتخر و متباهی گشت
که آوازهء بزرگواريش در جهان فانی جاويد و باقی ماند
و بحيات ابديّه موفّق گرديد . و اگر به بيان زندگی دائمی
بزرگواران بپردازيم کار اين مختصر به مطوّل انجامد و چون
واضح و مبرهن نيست که از قرائت اين کتاب تأثير
فوائد کلّيّه در افکار عمومی اهالی ايران حاصل گردد
لهذا اختصار نمائيم و بعضی مسائل را که قريب عقول
ناس است ذکر کنيم . و لکن اگر از اين مختصر نتائج
حسنه مشهود گردد انشاء اللّه تعالی من بعد باسّ اساس
حکم الهيّه در عوالم ملکيّه پرداخته بعضی کتب مفيدهء
مفصّله تحرير گردد . باری در عالم وجود سطوت قاهرهء
جنود عدل را قوای اعظم عالم مقابلی نکند و بنيان
مرصوص حصون حصينه مقاومت ننمايد . چه که
فتوحات اين سيف قاطع را کلّ برايا طوعاً و رضاءً
مغلوب گردند و ويرانهای عالم از هجوم اين جنود باعلی
٨٣
درجهء معموريّت و آبادی سرافراز شود . دو رايت
اعظمست که بر افسر هر جهانبانی سايه افکند بمثابهء
نيّر اعظم انوار ساطعهء حکومتش بکمال سهولت
در ارکان عالم نفوذ کند . رايت اوّليّه عقل و رايت ثانيه
عدل . اين دو قوّهء عظيم را جبال آهنين مقاومت نتواند
و سدّ سکندريرا متانت نماند . و اين واضح و بديهی است
که حيات اين عالم فانی چون نسائم صبحگاهی بی ثبات
و در مرور . در اين صورت خوشا بزرگواريکه در سبيل
رضايت باری صيت ممدوحه و ذکر خيری يادگار گذارد .