بلسان پارسی بشنو يا عبدَ الوهّاب عليک بهائی اينکه سؤال از
بقای روح نمودی
اين مظلوم شهادت ميدهد بر بقای آن و اينکه سؤال از کيفيّت آن
نمودی انّه لا يُوصَفُ و لا ينبغی ان يذکر الّا علی قدر معلوم
انبياء و مرسلين محض هدايت خلق بصراط مستقيم حق آمدهاند و مقصود
آنکه عباد تربيت شوند تا در حين صعود با کمال تقديس و تنزيه و
انقطاع قصد رفيق اعلی نمايند لعمر اللّه اشراقات آن ارواح سبب
ترقّيات عالم و مقامات امم است ايشانند مايه وجود و علّت عظمی
از برای ظهورات و صنايع عالم بهم تمطر السّحاب و تنبت الأرض هيچ
شيئی از اشيا بی سبب و علّت و مبدأ موجود نه و سبب اعظم ارواح
مجرّده بوده و خواهد بود و فرق اين عالم با آن عالم مثل فرق عالم
جنين و اين عالم است باری بعد از صعود بين يدی اللّه حاضر ميشود
بهيکلی که لايق بقا و لايق آن عالم است اين بقاء بقاء زمانی
است نه بقاء ذاتی چه که مسبوق است بعلّت و بقاء ذاتی غير مسبوق
و آن مخصوص است بحق جلّ جلاله طوبی للعارفين اگر در اعمال
انبياء تفکّر نمائی بيقين مبين شهادت ميدهی که غير اين عالم عالمها
است حکمای ارض چنانچه در لوح حکمت از قلم اعلی نازل اکثری بآنچه
در کتب الهی نازل قائل و معترفند ولکن طبيعيّين که بطبيعت قائلند
درباره انبيا نوشتهاند که ايشان حکيم بودهاند و نظر بتربيت عباد
ذکر مراتب جنّت و نار و ثواب و عذاب نمودهاند حال ملاحظه نمائيد
جميع در هر عالمی که بوده و هستند انبيا را مقدّم بر کلّ ميدانند
بعضی آن جواهر مجرّده را حکيم ميگويند و برخی من قبل اللّه
ميدانند حال امثال اين نفوس اگر عوالم الهی را منحصر باين عالم
ميدانستند هرگز خود را بدست اعدا نميدادند و عذاب و مشقّاتی که
شبه و مثل نداشته تحمّل نمی فرمودند ...