|
صفحات ۳۰-۴۵
|
47 |
و ديگر زحمت و مرارت آن طلعات را
ملاحظه نما که بی ناصر و معين ظاهری در مقابل جميع اهل
ارض اقامه حدود اللّه می فرمايند. با آن همه ايذاء که بر آن
وجود های مبارکه لطيفهرقيقه وارد می شود و با کمال قدرت
صبر می فرمايند و با نهايت غلبه تحمّل می نمايند.
|
48 |
و همچنين
معنی تبديل ارض را ادراک نما که غمام رحمت آن سماء بر
قلوبی که نيسان مکرمت مبذول داشت، تبديل شد اراضی آن
قلوب به ارض معرفت و حکمت. و چه رياحين توحيد که در
رياض قلوبشان انبات شده و چه شقايق های حقايق علم و
حکمت که از صدور منيرشان روئيده. و اگر ارض قلوبشان
تبديل نمی شد چگونه رجالی که حرفی تعليم نگرفتهاند و معلّم
را نديدهاند و به هيچ دبستانی قدم نگذاشتهاند به کلمات و
معارفی تکلّم می نمايند که احدی ادراک نتواند نمود؟ گويا از
تراب علم سرمدی سرشته شدهاند و از آب حکمت لدنّی
عجين گشتهاند. اين است که می فرمايد: "اَلعِلمُ نُورٌ يَقْذِفُه
اللّهُ فی قَلبِ مَن يَشاء." و اين نحو از علم است که ممدوح
بوده و هست. نه علوم محدوده که از افکار محجوبه کدره
احداث شده و آن را گاهی از هم سرقت می نمايند و بر ديگران
افتخار می کنند.
|
49 |
ای کاش صدرهای عباد از نقوش اين تحديدات
و کلمات مظلمه پاک و مقدّس می شد که لَعَلَّ به تجلّی انوار
۳۱
شمس علم و معانی و جواهر اسرار حکمت لدنّی فائز
می گشت. حال ملاحظه نما، اگر اين اراضی جرزهوجود تبديل
نمی شد چگونه محلّ ظهور اسرار احديّه و بروز جواهر هويّه
می شد؟ اين است که می فرمايد: "يَومَ تُبَدَّلُ الاَرضُ غَيرَ
الاَرضِ."
|
50 |
و از نسمات جود آن سلطان وجود ارض ظاهره هم
تبديل يافته لَو اَنتُم فی اَسرارِ الظُّهور تَتَفَکَّروُن.
|
51 |
و ديگر معنی
اين آيه را ادراک نما که می فرمايد: "والاَرضُ جَميعاً قَبضَتُهُ يَومَ
القيامَة وَالسَّمواتُ مَطويَّاتٌ بِيَمينهِ سُبحَانَهُ و تَعَالَی عَمَّا
يُشرِکُونَ."
مضمون آن اين است که همه زمين اخذ شده،
در دست اوست روز قيامت و آسمان پيچيده شده، در دست
راست اوست. حال قدری انصاف می خواهد که اگر مقصود اين
است که مردم ادراک نمودهاند چه حسن بر آن مرتّب می شود؟
وانگهی اين مسلّم است که حقّ منيع، دستی که مرئی شود به
بصر ظاهر و مرتکب اين امورات شود منسوب به ذات نيست
بلکه کفری است محض و افکی است صرف اقرار بر چنين
امری. و اگر بگوئی مظاهر امر او هستند که در قيامت به اين
امر مأمور می شوند اين هم به غايت بعيد است و بی فائده.
بلکه مقصود از ارض، ارض معرفت و علم است و از سماوات،
سماوات اديان. حال ملاحظه فرما که چگونه ارض علم و
۳۲
معرفت که از قبل مبسوط شده بود به قبضه قدرت و اقتدار
قبض نمود و ارض منيعه تازه در قلوب عباد مبسوط فرمود و
رياحين جديده و گل های بديعه و اشجار منيعه از صُدور منيره
انبات نمود.
|
52 |
و همچنين ملاحظه کن که سماوات اديان مرتفعه
در قبل چگونه در يمين قدرت پيچيده شد و سماء بيان به
امراللّه مرتفع گشت و به شمس و قمر و نجوم اوامر بديعه
جديده تزيين يافت. اين است اسرار کلمات که بی حجاب
کشف و ظاهر گشته تا ادراک صبح معانی فرمائی و سراج های
ظنون و وهم و شکّ و ريب را به قوّت توکّل و انقطاع خاموش
نمائی و مصباح جديد علم و يقين در مشکات قلب و دل
برافروزی.
|
53 |
و از جميع اين کلمات مرموزه و اشارات ملغزه که از
مصادر امريّه ظاهر می شود مقصود امتحان عباد است چنانچه
مذکور شد تا معلوم شود اراضی قلوب جيّده منيره از اراضی
جرزه فانيه. و هميشه اين از سنّت الهی در ميان عباد بوده
چنانچه در کتب مسطور است.
|
54 |
و همچنين آيه قبله را ملاحظه
فرمائيد که بعد از هجرت شمس نبوّت محمّدی از مشرق
بطحا به يثرب، رو به بيت المقدّس توجّه می فرمودند در وقت
صلات، تا آنکه يهود بعضی سخن های ناشايسته بر زبان
راندند که ذکرش شايسته اين مقام نيست و سبب تطويل
کلام می شود. باری، آن حضرت بسيار مکدّر شدند و به لحاظ
۳۳
تفکّر و تحيّر در سماء نظر می فرمودند. بعد جبرئيل نازل شد
و اين آيه تلاوت نمود: "قَد نَری تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِی السَّماء
فَلَنُوَلِّيَنَّکَ قِبلَةً تَرضَاهَا."
تا آنکه در يومی آن حضرت با
جمعی اصحاب به فريضه ظهر مشغول شدند و دو رکعت از
نماز بجا آورده بودند که جبرئيل نزول نمود و عرض کرد:
"فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرامِ."
در اثنای نماز حضرت از
بيت المقدّس انحراف جسته به کعبه مقابل شدند. فی الحين
تزلزل و اضطراب در ميان اصحاب افتاد به قسمی که جمعی
نماز را بر هم زده اعراض نمودند. اين فتنه نبود مگر برای
امتحان عباد و إلّا آن سلطان حقيقی قادر بود که هيچ قبله را
تغيير ندهد و در آن عصر هم بيت المقدّس را قرار فرمايد و
اين خلعت قبول را از وی سلب ننمايد.
|
55 |
چنانچه در عهد اکثری
انبياء که بعد از موسی مبعوث به رسالت شدند مثل داود و
عيسی و دون آنها از انبيای اعظم که ما بين اين دو نبيّ آمدند
هيچ حکم قبله تغيير داده نشد و همه اين مرسلين از جانب
ربّ العالمين مردم را به توجّه همان جهت امر می فرمودند. و
نسبت همه اراضی هم به آن سلطان حقيقی يکی است مگر
هر ارضی را که در ظهور مظاهر خود تخصيص به امری دهد.
چنانچه می فرمايد: "وَلِلّهِ المَشرِقُ والمَغرِبُ فَاَينَما تُوَلُّوا فَثَمَّ
۳۴
وَجهُ اللّهِ."
با وجود تحقّق اين امور چرا تبديل شد که سبب
جزع و فزع عباد شود و علّت تزلزل و اضطراب اصحاب
گردد؟ بلی، اين گونه امور که سبب وحشت جميع نفوس
است واقع نمی شود مگر برای آنکه کلّ به محکّ امتحان اللّه
در آيند تا صادق و کاذب از هم تميز و تفصيل يابد. اينست که
بعد از اختلاف ناس می فرمايد : "وَ مَا جَعَلنَا القِبلةَ اَلَّتی کُنتَ
عَلَيهَا إلّا لِنعْلَمَ مَن يَتَّبعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ ينقَلِبُ عَلی
عَقِبَيه "
که مضمون آن اين است: ما نگردانيديم و برهم نزديم قبله را
که آن بيت المقدّس باشد مگر آنکه بدانيم که متابعت تو می نمايد
و که راجع بر عقبيه می شود، يعنی اعراض می نمايد و اطاعت
نمی کند و صلات را باطل نموده فرار می نمايد. "حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ
فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ "
|
56 |
اگر قدری تأمّل رود در همين مطلب و
بيان، ابواب های معانی و تبيان مفتوح بينيد و جميع علم و
اسرار آن را بی حجاب مشاهده فرمائيد. و نيست اين امور
مگر برای تربيت و خلاصی نفوس از قفس نفس و هوی و الّا
آن سلطان حقيقی لم يزل به ذات خود غنيّ بوده از معرفت
موجودات و لا يزال به کينونت خود مستغنی خواهد بود از
عبادت ممکنات. يک نسيم از غنای او جميع عالم را به خلَع غنا
۳۵
مفتخر نمايد و يک قطره از بحر جود او همه هستی را به
حيات باقيه مشرّف فرمايد. و ليکن چون مقصود امتياز حقّ از
باطل و شمس از ظلّ است، اين است که در کلّ حين
امتحان های مُنزله از جانب ربّ العزّه چون غيث هاطل جاری
است.
|
57 |
اگر قدری در انبيای قبل و ظهور ايشان تعقّل رود امر
بسيار بر اهل ديار سهل شود به قسمی که از افعال و اقوالی
که مخالف نفس و هوی است محتجب نمی مانند و همه
حجبات را به نار سدره عرفان محترق نمايند و بر عرش
سکون و اطمينان مستريح شوند. مثلاً موسی بن عمران که
يکی از انبيای معظّم و صاحب کتاب بود در اوّل امر، قبل از
بعثت، روزی در سوق می گذشت. دو نفر با يکديگر معارضه
می نمودند. يکی از آن دو نفس از موسی استمداد جست. آن
حضرت او را اعانت نموده مدّعی را بقتل رسانيد چنانچه در
کتاب مسطور است و ذکر تفصيل، مايه تعويق و تعطيل
مقصود می شود. و اين خبر در مدينه اشتهار يافت و آن
حضرت را خوف غالب شد چنانچه نصّ کتاب است. تا آنکه
به خبر " إنَّ المَلأ يَأتَمِرُونَ بِکَ لِيَقتُلُوکَ"
مخبر شد و از
مدينه بيرون تشريف بردند و در مدين در خدمت شعيب
اقامه فرمودند. و در مراجعت، در وادی مبارکه که برّيّهء
۳۶
سينا باشد وارد شد و تجلّی سلطان احديّه را از شجره
لا شرقيّه و لا غربيّه مشاهده نمود و ندای جانفزای روحانی را از
نار موقده ربّانی استماع فرمود و مأمور به هدايت انفس
فرعونی گشت تا مردم را از وادی نفس و هوی نجات داده، به
صحراهای دلفزای روح و هدی وارد نمايد و از سلسبيل انقطاع
جميع من فی الإبداع را از حيرتِ بُعد به دارالسّلام قرب
رساند. و چون در منزل فرعون وارد شد و تبليغ نمود به آنچه
مأمور بود فرعون زبان به بی ادبی گشود و گفت: آيا تو
نبودی که قتل نفس نمودی و از کافران شدی؟ مثل اينکه ربّ
العظمه خبر داد از لسان فرعون که به موسی عرض نمود: "وَ فَعَلْتَ
فَعْلَتَکَ الَّتی فَعَلْتَ و اَنْتَ مِنَ الکَافِرينَ قَالَ فَعَلْتُها اذاً وَ
اَنا مِنَ الضَّالّين فَفَرَرْتُ مِنْکُم لَمَّا خِفْتُکُم فَوَهَبَ لِی رَبّی
حُکْماً و جَعَلَنَی مِنَ المُرْسَلِينَ."
|
58 |
حال تفکّر در فتنه های الهی و
بدايع امتحان های او کن که نفسی که معروف است به قتل نفس و
خود هم اقرار بر ظلم می نمايد چنانچه در آيه مذکور است و
سی سنه اَو اقلّ هم بر حسب ظاهر در بيت فرعون تربيت
يافته و از طعام و غذای او بزرگ شده، يک مرتبه او را از ما بين
عباد برگزيده و به امر هدايت کبری مأمور فرمود. و حال
آنکه آن سلطان مقتدر قادر بر آن بود که موسی را از قتل
۳۷
ممنوع فرمايد تا به اين اسم در بين عباد معروف نباشد که
سبب وحشت قلوب شود و علّت احتراز نفوس گردد.
|
59 |
و
همچنين در حالت مريم مشاهده نما که آن طلعت کبری از
عظمت امر و تحيّر، آرزوی عدم فرمود چنانچه مستفاد از آيه
مبارکه می شود که بعد از تولّد عيسی، مريم ناله نمود و به اين
کلمه زبان گشود: "يَا لَيْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ کُنْتُ نَسْيَاً
مَنْسيّاً."
که ترجمه آن اين است: ای کاش مرده بودم قبل از
ظهور اين امر و بودم از فراموش شدگان. قسم به خدا که
کبدها از استماع اين سخن می گدازد و روان ها می ريزد. و
اين اضطراب و حزن نبود مگر از شماتت اعداء و اعتراض
اهل کفر و شقا. آخر تفکّر نمائيد که مريم چه جواب با مردم
می گفت؟ طفلی که پدر او معيّن نباشد چگونه می توان به مردم
معيّن نمود که اين از روح القدس است؟ اين بود که آن
مخدّره بقا آن طفل را برداشته به منزل مراجعت فرمود. تا
چشم قوم بر او افتاد گفتند: "يَا اُخْتَ هَارُونَ مَا کَان اَبُوکِ
إمرَاَ سَوءٍ وَ مَا کَانَتْ اُمُّکِ بَغِيّاً."
مضمون آن اين است که ای
خواهر هارون، نبود پدر تو مرد بدی و نبود مادر تو بدکار.
حال ناظر به اين فتنه کبری و امتحان اعظم شويد.
|
60 |
و از همه
گذشته، همان جوهر روح که در ميان قوم به نسبت بی پدری
۳۸
معروف بوده او را پيغمبری بخشيد و حجّت خود نمود بر کلّ
اهل سماوات و ارض.
|
61 |
حال مشاهده فرمائيد که چقدر امور
مظاهر ظهور مغاير نفس و هوای عباد از سلطان ايجاد ظاهر
می شود. و چون بر اين جواهر اسرار مطّلع شوی به مقصود آن
نگار اطّلاع يابی و اقوال و افعال آن مليک با اقتدار را مثل هم
ملاحظه نمائی به قسمی که آنچه در افعال او مشاهده شود در
کلمات او هم ملاحظه گردد و هرچه در کلمات او ملاحظه
گردد در افعال او به نظر آيد. اين است که اين افعال و اقوال
در ظاهر نقمتاند برای فجّار و در باطن رحمت اند برای
ابرار. اگر به ديده قلب ملاحظه رود کلمات مُنزَله از سماء
مشيّت با امور مُظهره از ملکوت قدرت يک شیء مشاهده شود
و بر يک قسم ادراک گردد چنانچه مذکور شد.
|
62 |
حال ای برادر
ملاحظه نما اگر در اين عهد چنين اموری ظاهر شود و چنين
حکايت بروز نمايد چه خواهند نمود؟ قسم به مربّی وجود و
مُنزِل کلمات که در حين، بی تکلّم حکم بر کفر و امر بر قتل
نمايند. کجا گوش می دهند که گفته شود که عيسی از نفخه
روح القدس ظاهر شده و يا موسی از امر مبرم مأمور گشته.
اگر صد هزار خروش بر آری به گوش احدی نرود که بی پدری
مبعوث به رسالت گشته و يا قاتلی از شجره نار، إنّی اَنَا اللّه
آورده.
|
63 |
چشم انصاف اگر باز شود از جميع اين بيانات مشهود
۳۹
می گردد که مُظهر همه اين امور و نتيجه همه اليوم ظاهر
است. با اينکه امثال اين امور در اين ظهور واقع نشده با
وجود اين متمسّک به ظنونات انفس مردوده شده، چه
نسبت ها که دادهاند و چه بلايا که وارد آوردهاند که در
ابداع شبه آن به ظهور نيامده.
|
64 |
اللّه اکبر، بيان که به اين مقام
رسيد رائحه روحانی از صبح صمدانی مرور نمود و صبای
صبحگاهی از مدينه سبای لايزالی وزيد و اشارتش جان را
بشارت تازه بخشيد و روح را فتوحی بی اندازه. بساط جديدی
مبسوط نمود و ارمغان بی شمار بی کران از آن يار بی نشان آورد
که خلعت ذکر از قدّ لطيفش بسی قاصر است و رداء بيان
از قامت منيرش بس کوتاه. بی لفظ رمز معانی کشف می نمايد
و بی لسان اسرار تبيان می گويد و بلبل های شاخسار هجر و
فراق را ناله و افغان می آموزد و قاعده و رسوم عشق و عاشقی
و رمز دلدادگی تعليم می نمايد و گل های بديع رضوان قرب و
وصال را رسم دلبری و آداب عشوه گری تلقين می نمايد و
اسرار حقايق بر شقايق بستان عشق می بخشد و دقايق رموز
و رقايق آن را در صدر عشّاق وديعه می گذارد. به قسمی
عنايت در اين ساعت فرموده که روح القدس به غايت
حسرت می برد. قطره را امواج بحری داده و ذرّه را طراز
خورشيدی عنايت نموده. الطاف به مقامی رسيده که جُعَل
٤٠
قصد نافه مشک نموده و خفّاش در مقابل آفتاب مقرّ گزيده.
مردگان را به نفخه حيات از قبور جسد مبعوث نموده و
جاهلان را بر صدر علم منزل داده و ظالمان را بر فراز عدل
محلّ معيّن نموده.
|
65 |
و عالم هستی به جميع اين عنايات حامله
گشته، تا کی اثر اين عنايت غيبی در خاکدان ترابی ظاهر
شود و تشنگان از پا افتاده را به کوثر زلال محبوب رساند و
گمگشتگان صحرای بُعد و نيستی را به سرادق قرب و هستی
معشوق فائز گرداند و در ارض قلوب که اين حبّه های قدس
انبات نمايد و از رياض نفوس که شقايق های حقايق غيبی
بشکفد. باری، نه چنان سدره عشق در سينای حبّ مشتعل
شده که به آب های بيان افسرده گردد و يا اتمام پذيرد. عطش
اين حوت را بحور ننشاند و اين سمندر ناری جز در نار روی
يار مقرّ نگزيند. پس ای برادر، سراج روح را در مشکات
قلب به دُهن حکمت بر افروز و به زجاج عقل حفظش نما تا
نَفَس های انفس مشرکه آن را خاموش نکند و از نور باز
ندارد. کَذلِکَ نَوَّرنا اُفُقَ سَماءِ البَيانِ مِن اَنوارِ شُموس
الحِکْمَةِ وَ العِرفانِ لِيطمَئنَّ بها قَلبُکَ وَ تَکُونَ مِن الَّذين
طارُوا بِاَجْنِحَةِ الإيقانِ فِی هَواء مَحَبّةِ رَبِّهِم
الرَّحمن.
|
66 |
و قوله : "حينَئِذٍ تَظهَرُ
عَلامَةُ ابنِ الإنسانِ فِی السَّماء." می فرمايد: بعد از کسوف
شمس معارف الهيّه و سقوط نجوم احکام مثبته و خسوف قمر
٤١
علم که مربّی عباد است و انعدام اعلام هدايت و فلاح و
ظلمت صبح صدق و صلاح، ظاهر می شود علامت ابن
الانسان در آسمان. و مقصود از سماء، سماء ظاهره است که
قريب ظهور آن فَلَک سماوات معدلت و جريان فُلک هدايت بر
بحر عظمت، در آسمان نجمی بر حسب ظاهر پيدا می شود که
مبشّر است خلق سماوات را به ظهور آن نيّر اعظم. و همچنين
در آسمان معنی نجمی ظاهر می شود که مبشّر است اهل ارض
را به آن فجر اقوم اکرم. و اين دو علامت در سماء ظاهره و
سماء باطنه قبل از ظهور هر نبيّ ظاهر گشته چنانچه
شنيدهاند.
|
67 |
از جمله خليل الرّحمن که قبل از ظهور آن حضرت،
نمرود خوابی ديد و کَهَنه را خواست. اخبار دادند بر طلوع
نجمی در سماء. و همچنين شخصی در ارض ظاهر شد که مردم
را بشارت می داد به ظهور آن حضرت.
|
68 |
و بعد از او حکايت
کليم اللّه بود که کَهَنَه آن زمان فرعون را خبر دادند که
کوکبی در سماء طالع شده که دالّ است بر انعقاد نطفه ای که
هلاک تو و قوم تو بر دست اوست. و همچنين عالمی پيدا شد
که شب ها بنی اسرائيل را بشارت و تسلّی می فرمود و
اطمينان می داد چنانچه در کتب مسطور است. و اگر تفصيل
اين امور ذکر شود اين رساله کتابی می شود. و ديگر آنکه
دوست ندارم حکايات واقعه قبل را ذکر نمايم. و خدا شاهد
٤٢
حال است که اين بيان هم که می شود نيست مگر از کمال
حبّ به آن جناب که شايد جمعی فقرای ارض بر شاطی غنا
وارد شوند و يا گروهی از جاهلان بر بحر علم وارد گردند و
يا تشنگان معرفت بر سلسبيل حکمت واصل آيند. و إلاّ اين
عبد اشتغال به اين مقالات را ذنبی عظيم می دانم و عصيانی
کبير می شمرم.
|
69 |
و همچنين نزديک ظهور عيسی شد، چند نفر
از مجوس که اطّلاع يافتند بر ظهور نجم عيسی در سماء، به
اثر آن نجم آمدند تا داخل شدند به شهری که مقرّ سلطنت
هيرودس بود. و در آن ايّام سلطنت آن ممالک در قبضه تصرّف
او بود.
|
70 |
و کانوا قائلين: "اَينَ هُوَ المولُود مَلِکُ اليَهود؟ لاَنّا قَد
رَاَينا نَجمَهُ فِی المَشرِقِ وَوافَينا لِنَسجُدَ لَه."
و بعد از تفحّص
معلوم نمودند که در بيت اللّحم يهودا آن طفل متولّد شد. اين
علامت در سماء ظاهره. و علامت در سماء باطنه که سماء
علم و معانی باشد ظهور يحيی بن زکريّا بود که مردم را
بشارت می داد به ظهور آن حضرت. چنانچه می فرمايد: "انَّ
اللّهَ يُبَشِّرُکَ بِيَحيی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّه و سَيِّداً و حَصُوراً."
مقصود از کلمه، حضرت عيسی است که يحيی مبشّر به
ظهور او بود. و در الواح سماوی هم مسطور است: "کانَ
يُوحَنّا يَکرزُ فی بَرِّيَّةِ يَهودا قائِلاً تُوبُوا فَقَدِ اقتَرَبَ مَلَکُوتُ
۴۳
السّمواتِ."
و مقصود از يوحنّا، يحيی است.
|
71 |
و همچنين قبل
از ظهور جمال محمّدی آثار سماء ظاهره ظاهر شد. و آثار
باطنه که مردم را در ارض بشارت می دادند به ظهور آن
شمس هويّه چهار نفر بودند واحداً بعد واحد. چنانچه روزبه
که موسوم به سلمان شد به شرف خدمتشان مشرّف بود و
زمان وفات هر يک می رسيد روزبه را نزد ديگری می فرستاد تا
نوبت به چهارم رسيد و او در حين موت فرمود: ای روزبه،
بعد از تکفين و تدفين من برو به حجاز که شمس محمّدی
اشراق می نمايد و بشارت باد تو را به لقای آن حضرت.
|
72 |
تا
رسيد به اين امر بديع منيع. و اکثر از منجّمان خبر ظهور نجم
را در سماء ظاهره دادهاند. و همچنين در ارض هم نورين
نيّرين، احمدو کاظم، قدّس اللّه تربتهما.
|
73 |
پس، از اين معانی
مبرهن شد که قبل از ظهور هر يک از مرايای احديّه علامات
آن ظهور در آسمان ظاهر و آسمان باطن که محلّ شمس علم
و قمر حکمت و انجم معانی و بيان است ظاهر می شود و آن
ظهورِ انسان کامل است قبل از هر ظهور برای تربيت و
استعداد عباد از برای لقای آن شمس هويّه و قمر احديّه.
|
74 |
و
قوله: "وَ يَنوحُ کُلُّ قَبائِل الاَرض وَ يَرَونَ ابن الإنسان آتياً عَلی
سَحابِ السَّماء مَعَ قُوّاةٍ وَ مجدٍ کبيرٍ." تلويح اين بيان اين
٤٤
است: يعنی در آن وقت نوحه می کنند عباد از جهت فقدان
شمس جمال الهی و قمر علم و انجم حکمت لدنّی و در آن اثنا
مشاهده می شود که آن طلعت موعود و جمال معبود از آسمان
نازل می شود در حالتی که بر ابر سوار است، يعنی آن جمال
الهی از سماوات مشيّت ربّانی در هيکل بشری ظهور
می فرمايد. و مقصود از سماء نيست مگر جهت علوّ و سموّ
که آن محلّ ظهور آن مشارق قدسيّه و مطالع قدميّه است. و
اين کينونات قديمه اگر چه به حسب ظاهر از بطن امّهات ظاهر
می شوند و ليکن فی الحقيقه از سماوات امر نازلند و اگر چه بر
ارض ساکن اند و ليکن بر رفرف معانی متّکأند و در حينی که
ميان عباد مشی می نمايند در هواهای قرب طائرند. بی حرکت
رِجل در ارض روح مشی نمايند و بی پر به معارج احديّه پرواز
فرمايند. در هر نَفَسی مشرق و مغرب ابداع را طيّ فرمايند و
در هر آنی ملکوت غيب و شهاده را سير نمايند. بر عرش
"لا يَشغَلُه شَأنٌ عَن شَأنٍ " واقف اند و بر کرسيّ"کلُّ يَومٍ هُوَ
فی شَأنٍ"
ساکن. از علوّ قدرت سلطان قدم و سموّ مشيّت
مليک اعظم مبعوث می شوند. اين است که می فرمايد: از
آسمان نازل می شود.
|
75 |
و لفظ سماء در بيانات شموس معانی بر
مراتب کثيره اطلاق می شود. مثلاً سماء امر و سماء مشيّت و
٤٥
سماء اراده و سماء عرفان و سماء ايقان و سماء تبيان و
سماء ظهور و سماء بطون و امثال آن. و در هر مقام از لفظ
سماء معنيی اراده می فرمايد که غير از واقفين اسرار احديّه و
شاربين کؤوس ازليّه احدی ادراک ننمايد. مثلاً می فرمايد: "وَ
فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ مَا تُوعَدُونَ"
و حال آنکه رزق از ارض
انبات می نمايد و همچنين: "الاَسماءُ تُنزَلُ مِنَ السَّماء، " با
اينکه از لسان عباد اسماء ظاهر می شود. اگر قدری مرآت
قلب را از غبار غرض پاک و لطيف فرمائی جميع تلويحات
کلمات کلمه جامعه ربوبيّه را در هر ظهوری ادراک می نمائی و
بر اسرار علم واقف می شوی. و لکن تا حجبات علميّه را که
مصطلح بين عباد است به نار انقطاع نسوزانی به صبح نورانی
علم حقيقی فائز نگردی.
|